I'm not In Love With Anyone

371 58 36
                                    

🥀✍پارت نوزدهم✍🥀
✖من عاشق کسی نیستم✖


با رسیدن به طبقه ی پنج، تهیونگ به سرعت از در خارج شد و به سمت یکی از دو واحد اون طبقه رفت

بعد از زدن رمز و وارد شدن سعی کرد جای فکر کردن به قدم هایی که دنبالش میکرد روی صداهای تو خونه تمرکز کنه ولی اونجا به طرز ترسناکی براش ساکت بود

-جیهون...جیهون عزیزم

اون لحظه براش مهم نبود جونگ کوک از رفتارش چه برداشتی میکنه فقط میخواست جوابی رو بشنوه که باید.

-جیهون...

قبل از اینکه به در اتاق خوابشون برسه در باز شد و تونست قیافه ی خواب آلود جیهون رو ببینه.

حس میکرد بار سنگینی از رو دوشش برداشتن ولی نمیدونست باید جلو بره یا نه

* چی شده تهیونگ؟چرا داد میزنی؟

با شنیدن لحن آروم جیهون لبخند خوشحالی زد و سعی کرد نذاره چشماش اشکی بشه

با قدم های تندی جلو رفت و محکم بغلش کرد و خیلی طول نکشید که دستای جیهون رو دور خودش حس کنه و صدای نگرانش قلبش رو آروم کنه:

* چی شده تهیونگم؟ حالت خوبه؟رنگت چرا پریده؟

آره...این همه ی چیزی بود که نیاز داشت تا حالش بهتر بشه، همین لحن نگران، همین حضور توی خونه اش

-من خوبم...خیلی خوبم عزیزم

اجازه داد دستای کوچیک جیهون یکم فصله بینشون بندازه تا بتونه صورتش رو ببینه

* بنظر که خوب نمیای، چیزی شده؟

سرش رو به طرفین تکون و با یه لبخند آروم جواب داد:

-چیز خاصی نیست، یکم خسته بودم برای همین یکی از دوستام من رو رسوند خونه

نگاه جیهون تازه از کنار سر شونه ی تهیونگ متوجه جونگ کوک مغموم و گم شده افتاد و یادش رفت دلیل حال نگران تهیونگ رو بپرسه

جونگ کوکِ سردرگم، با کمی فاصله ازشون ایستاده بود و نمیدونست باید احساسات صادقانه ی تهیونگ با اون پسر ریزه و دوست داشتنی رو تماشا کنه یا برگرده و بره پایین

هنوز از اینکه حالش خوب شده یا نه مطمئن نبود ولی حس میکرد دیگه نباید اونجا باشه و متأسفانه دلیلش این نبود که بخواد بهشون یکم فضای خصوصی بده فقط...حس بدی داشت.

گرچه تا خواست حرکتی بکنه صدای ملایمی که خودش رو مخاطب قرار داد توجهش رو جلب کرد

صدای جیهون آروم و زیبا بود درست مثل چهره‌اش و همین توجه طرف مقابل رو به طرز مثبتی جلب میکرد.

پسر رو به روش چه از لحاظ قد و چه هیکل از خودش کوچیکتر بود و باعث میشد سنش کمتر بنظر بیاد.

✖ Rogue Silence ✖Where stories live. Discover now