Can i have you

460 65 71
                                    

توجه:قسمت ویکوک پارت قبل حذف شده

.
🥀✍پارت سی و نهم✍🥀

✖میتونم داشته باشمت؟✖

.

نمیدونست جونگ‌کوک به چی فکر میکنه ولی قصدی هم برای شکستن سکوت بینشون نداشت

البته این موضوع که از قبل با رابطه‌ی تمین و کای و همینطور خودش کنار اومده بود باعث میشد خیالش راحت‌تر باشه و اجازه بده پسر کوچیکتر شروع کننده‌ی مکالمه باشه

بار دیگه با نوک پاش تابی که روش نشسته بود رو هول کوچیکی داد و تا وقتی که جونگ‌کوک به حرف بیاد به سایه‌ی خودشون روی زمین خیره شد

- هیونگ...

+ جانم؟

لحن پر محبت تهیونگ حتی تو این وضعیت هم دلش رو لرزوند و بدنش رو گرم کرد

- من...اینقدر آدم مزخرفی بودم؟

اخمای تهیونگ تو هم رفت و پاش رو روی زمین ثابت کرد تا تاب وایسه و بتونه مستقیم به نیم رخ گرفته‌ی جونگ‌کوک خیره بشه

+ چرا یه همچین حرفی میزنی؟

- میدونی...امشب که هیچول هیونگ رو با اون مرده دیدم و حرفاشون رو شنیدم...فهمیدم چقدر اخلاق بدی داشتم؛ جبهه‌گیری بیخودیم باعث شد اون نتونه حرفای دلش رو بهم بگه و من احمقانه فکر میکردم اون زیادی رازداره. دارم به تموم وقت‌هایی که میخواسته باهام حرف بزنه ولی ترسیده فکر میکنم و...از خودم متنفرم که باعث شدم تنهاتر از چیزی که هست بشه و پیش دوستاش هم احساس امنیت نکنه

بعد از آه عمیقی که کشید سمت تهیونگ برگشت و خیره‌ی چشماش، با همون تُن صدای آروم گفت:

- من دقیقا همون کاری رو کردم که بخاطرش از یونگی هیونگ و سوکجین هیونگ شاکی بودم، من سرزنششون کردم که چرا وقتی اینقدر دوسشون داری کاری کردن ازشون بترسی و حالا من رو ببین!!
حتی اون اوایل از تو هم دوری میکردم...شاید اگه اتفاقاتی که افتاد نبود هیچوقت دیدم نسبت بهت خوب نمیشد و نمیفهمیدم که چقدر آدم خوبی هستی

تهیونگ نمیدونست باید چه جوابی بده. امشب یهویی تصمیم گرفته بودن سری به هیونگ‌هاشون بزنن و دیدن بوسه‌ی هیچول با پسری که احتمال میداد همون عشقی باشه که قبلا راجبش شنیده بود همه‌ی انرژی زیاد جونگ‌کوک رو ازش گرفته بود

دیدن این چهره‌ی غمگین و ساکت پسرک براش دردناک بود و حاظر بود هر کاری بکنه تا اون رو خوشحال بکنه

+ میدونی جونگ‌کوک-آ از بین همه آدمایی که با گرایشم مخالف بودن، تو بهترین رفتار رو داشتی. تو فقط موافق چیزی که ما از زندگی میخواستیم نبودی همین.

- و این اشتباه بود...من هیچ دلیل منطقی نداشتم، فقط از اینکه تمین هیونگ من رو سالیان زیادی بخاطر یک پسر ترک کرده عصبانی بودم و این اوج بی‌منطقی بود. نباید ناراحتیم کاری میکرد راجب زندگی دیگران قضاوت کنم

✖ Rogue Silence ✖Where stories live. Discover now