When I Saw You

1K 150 36
                                    


🥀✍پارت دوم✍🥀

✖وقتی که دیدمت✖

هیچکس نمیدونه که ممکنه در آینده همچین جمله‌ای به زبون بیاره

"اون دیدار، شیرین‌ترین اتفاقی بود که گاهی آرزو میکنم کاش هیچوقت اتفاق نمی‌افتاد"

جونگ‌کوک هم نمیدونست...وقتی که برای اولین بار رو به روی کیم تهیونگ ایستاد ذهنش فقط به این فکر میکرد که:

"این هیونگ واقعأ خوشتیپه"

البته که اون زیبایی و جذابیت تهیونگ رو انکار نمیکرد ولی چیزی که حتی توجه جیمین و نامجون رو به خودش کشید لبخند ثابت روی لباش بود
انگار که داشت به اطرافیانش میگفت مهم نیست دنیا چطوری پیش بره هیچ چیز نمیتونه اون لبخند آرامش بخش رو از بین ببره

دومین چیزی که راجب اون خاص بود و باعث شد چشمای هر سه تاشون برای یه لحظه گرد بشه صداش بود
صدای بمش به چهره‌ی زیباش نمیخورد _البته اگه مجذوب کننده بودن هر دو رو در نظر نگیریم_ تا اینجا که ازش خوششون اومده بود

در طرف دیگه تهیونگ هم اولین برداشت‌هاش از فضای کار جدیدش رو دوست داشت

رئیس جدیدش پارک جیمین، لبخندای مهربون و لحن آروم و مظلومانه‌ای داشت
میتونست توی یه کلمه بهش لقب "کیوت" رو بده

ولی وقتی با ورود منشی نگاهش جدی و سرد شد یه گوشه از ذهنش یادداشت کرد که نظر دادن برای این مرد خیلی زوده

شاید دلیل رفتار مهربانانه‌اش با تهیونگ بخاطر معرفش _پارک چانیول_ بود پس باید وقت بیشتری برای شناختش میذاشت

شخص دومی که ملاقات کرد کیم نامجون بود; اولین کلمات برای توصیفش؟
به طور موقت _برای اولین آشنایی_ میتونست بگه اون به شدت خرابکاره

چطور یکی میتونست توی نیم ساعت خودکارش رو بشکنه، قهوه رو روی زمین بریزه و به زور میز رو از شکستن نجات بده؟؟!!
اون مرد باید اسمش تو گینس ثبت بشه

سومین نفر...خب اون جئون جونگ‌کوک بود
جذاب و خوش هیکل با یه قیافه‌ی بسیار زیبا

درسته که اون سعی میکرد با نیشخندای مغرورش قیافه‌ی بچگانه‌اش رو قایم کنه _و موفق بود_ ولی وقتی برای یه لحظه حواسش پرت شد و رو به جیمین لبخند زد _یه لبخند واقعی_ کسی تو ذهنش داد زد:

"اون یه خرگوش کوچولوئه"

و همین باعث شد به زور جلوی تک خنده‌اش رو بگیره و قرار دادش رو با شرکت امضاء کنه
کار کردن برای این شرکت میتونست خیلی به نفع زندگی شغلیش باشه حتی با اینکه کارای اون الانش هم زبون زد بقیه‌اس ولی تهیونگ به یه شروع جدید نیاز داره

اون واقعأ لازم داشت که از گذشته‌اش فرار کنه و تا اینجا انجامش داده

مهمترین دارایی‌های زندگیش رو برداشت و به سئول اومد تا شاید سرنوشت بیخیال شوخی مسخره‌اش با تهیونگ بشه

✖ Rogue Silence ✖حيث تعيش القصص. اكتشف الآن