⚜️Part 25⚜️

326 123 3
                                    

-بگو آآااااا.. دهنتو باز کن بچه....

این حرف رو گرگ پیر به  توله گرگی که حالا به اندازه یک بچه سه ساله رشد کرده بود گفت و باعث شد بچه دست از ور رفتن با موهای بلندش برداره و نگاه درشتش رو به گرگ پیر بده.....

-اگه غذا نخوری نمیندازمت جلو دراکولا تا خونتو بمکه (دراکولا همون خون اشام هست)....

+هی این چیه بهش میگی؟...

لوهان با اخم رو به گرگ پیر گفت و نگاهشو به دخترک داد و لب زد....

+غذاتو بخور بچه... باید زود تر بزرگ شی....

دخترک در حالی که تکه گوشتی که گرگ پیر به زور توی دهنش چپونده بود رو میجویید و لب هاش از خون اون گوشت قرمز شده بود از روی تخت خودشو به طرف پایین سر داد و سمت لوهانی که روی صندلی نشسته بود دوید...

=بزرگ شم ینی چی؟...

لوهان نگاهشو از کتابی که توی دستش بود برداشت و به چهره زیبای دختر داد و لب زد...

+یعنی پاهات و دستات دراز بشه...

دخترک کمی فکر کرد و سرشو کج کرد ....

=نمیخام... اینطوری زشت میشم....

لوهان شونه ای بالا انداخت و کتابشو ورق زد....

+حتی اگه خودت هم نخوای باید زودِ زود دستو پاهات دراز بشه...

دخترک دست های کوچکشو بالا آورد و موهای فرشو که توی صورتش بود رو کنار زد و اینبار قدم دیگه ای به لوهان نزدیکتر شد...

=چرا باید بزرگ شم؟...

لوهان اینبار آهی کشید و کتابشو کامل بست و کنار گذاشت و به چشم های زیبای دختر که به رنگ آبی یخی بود خیره شد...

+چون قراره بشی هوویِ بنده... حالا بجای اینقدر سوال پرسیدن و وِر وِر کردن برو غذاتو بخور باشه؟...

دختر بچه گیج شونه ای بالا انداخت و دوباره سمت گرگ پیر که حالا گوشت هارو براش به تکه های ریز تقسیم کرده بود رفت و دهنشو باز کرد تا گرگ پیر با چنگال یکی ازون تکه هارو توی دهنش بزاره....

لوهان آهی کشید و خواست دوباره کتابشو برداره  اما با دیدن صفحه موبایلش که روشن شده بود دستشو سمت گوشی دراز کرد و صفحه چتش با سهون رو باز کرد و به چند پیامی که سهون داده بود خیره شد و مشغول به چت کردن با سهون شد...

-اوضاعت اونجا خوبه؟...

+نه...دلم برای خون گوزن تنگ شده.. خیلیم بو میده اینجا (استیکر بالا آوردن) ...

-بو؟... چه بویی؟..

+(استیکر سگ)..!

-اِهِی...بهم بر میخوره ها!...

+(استیکر خنده)...

-دلت برای من چی.. دلت برای من تنگ نشده؟...

+تا حالا بش فکر نکردم.. شاید یکم؟ (استیکر فکر کردن)...

⚜️Hybrid-Rose from the gave⚜️Where stories live. Discover now