⚜️Part 18⚜️

364 126 4
                                    

-Coloque este vestido nela...
(این لباس رو تنش کنید...)

سونگری به لباس قرمز رنگ کوچکی که توی دستهای ماده گرگ بود نگاه کرد و جلو رفت و لباس رو از دست زن گرفت و بعد از مکثی پرسید...

-O alfa coreano coreano está fora?
(آلفای کره ای اون بیرونه؟..)

زن سری به نشانه منفی تکون داد و قبل ازین که از اتاق بره بیرون لب زد...

- Ele nem se preocupou em vir e enviou sua esposa em seu lugar... Oh, eu não posso acreditar que nosso Senhor tenha confiado este filhote de lobo a tal pessoa..
(اون حتی به خودش زحمت اومدن نداده و جفت پستشو به جای خودش فرستاده... آه باورم نمیشه سرورمون این توله گرگ رو دست همچین آدمی میسپاره..)

جی یونگ بعد از رفتن اون زن بتا، با نوزادی که توی بغلش بود از روی تخت بلند شد و درحالی که سعی میکرد بچه رو درست توی دستهاش بگیره به سونگری نزدیک شد و توجه اونو به سمت خودش جلب کرد....

-آیگو... هنوز گرگای زیادی مخالف بی چون و چرای خون آشام ها هستن... بنظرت این که یه خون آشام پاشو بزاره تو قلمرو گرگا و بخواد یه بچه رو با خودش ببره عجیب نیس؟...

+منظورت چیه؟...

سونگری با کمی اخم پرسید و باعث شد یه تای ابروی جی یونگ بالا بره...

-اوه.. بهت نگفتم؟... جفت اوه سهون.. یه خوناشام اشراف زادس... حالا اون اشراف اومده دنبال این بچه...

با این حرف چشمهای سونگری گشاد شد و با تعجب چشمهاشو دور اتاق چرخوند...

+اخه.... اخه مگه ممکنه.. چطور....

+شده دیگه... حتما داستان جالبی پشت این نشونه گذاری عجیب هست... الان بهتره این توله رو ببریم اونجا... بهم دستور دادن زود بیارمش...

سونگری با تردید سری تکون داد و بچه رو از بغل جی یونگ گرفت و مشغول تعویض لباس نوزاد شد....

وقتی لباس رو تن نوزاد کرد، کنارش روی تخت نشست و انگشتشو بین دست کوچیک نوزاد برد...

جی یونگ کمی به چهره سونگری که انگار داد میزد نمیخوام این بچه رو از اتاق ببرم بیرون، کرد و اهی کشید و آروم جلو رفت و روبروش روی دو تا پاش نشست و بعد از کمی نوازش دستهای سونگری جمله  «کارش نمیشه کرد سونگریا... ما میتونیم بعدنم ببینیمش... اون یه ملکه میشه... این یه افتخار بزرگه» رو لب زد و قبل ازین که از جاش بلند بشه خم شد و بوسه خیسی به لب های سونگری زد....

سونگری آهی کشید و درحالی که بار دیگه بچه رو در آغوش میکشید از جا بلند شد و به دنبال جی یونگ از اتاق بیرون رفت...




لوهان معذب خم شد سمت گرگ پیر که داشت کنارش چرت میزد و پچ پچ کرد و باعث شد چرت گرگ پاره بشه..

-هی پیری.. پس چرا اون دخترو نمیارن؟...

+ها؟... آه من کی خوابم برد؟...

⚜️Hybrid-Rose from the gave⚜️Where stories live. Discover now