⚜️Part 26⚜️

316 115 0
                                    

-مطمئنی نمیخوای بیشتر بمونی؟...این بچه هنوز به اندازه ای رشد نکرده که بشه کنترلش کرد...

سونگری اینو در حالی گفت که داشت چند دست لباس دخترانه با سایز های مختلف رو توی چمدون کوچکی جا میداد...

لوهان در حالی که موهای مواج دخترکی که روی پاهاش نشسته بود رو بین انگشت هاش تاب میداد و به شکل زیبایی اونارو می بافت لب زد....

+ باید برم سونگری ...میترسم وقتی اونجا نباشم اتفاقی بیوفته...

سونگری آهی کشید و سری تکون داد و در حالی که در چمدون رو میبست لب زد...

-پس کاریش نمیشه کرد....کاش من و جی یونگ میتونستیم بیایم کمکتون... ولی اجازمون دست اربابه....

لوهان سری به نشونه منفی تکون داد و در حالی که از جاش بلند میشد لب زد...

+ تا همین جاشم قبیله شما با دادن این دختر خیلی به ما کمک کرده ....کسی نمیتونه قلمرو مارو تصاحب کنه سونگری...

سونگری سری به نشونه تایید حرف لوهان تکون داد و در حالی که دستبند ظریف و دست سازی رو از جیبش بیرون میاورد و دور مچ کوچک دخترک میبست، رو به توله گرگ لب زد....

-  امیدوارم دختر خوبی باشی و به حرف عمو لوهان گوش کنی ....

دخترک نگاهی به دستبند انداخت و لب زد....

×این چیه؟....

سونگری لبخندی زد و در حالی که دستشو نوازش گونه روی سر دختر میکشید لب زد....

-یه یادگاری کوچولو...واسه این که منو یادت نره....

×تو با من نمیای؟...

سونگری سری به نشونه منفی تکون داد ...

-بعدا میام بهت سر میزنم باشه؟...

اینو گفت و نگاهشو به لوهان داد و سری به نشونه تایید تکون داد و سمت کشوی میزش رفت و از توش طوماری رو بیرون آورد و در حالی که اونو توی دست لوهان میگذاشت ادامه داد...

-این یه نقاشیه که طبق خصوصیاتی که  توی اون کتاب ها نوشته بود کشیدم... میتونی بعدا ببنیش...

لوهان طومار رو توی دستش چرخوند و با لبخند سری تکون داد...

+ممنونم سونگری...امیدوارم یه روز دوباره همو ببینیم....

سونگری سری تکون داد و در حالی که لوهان و بچه رو به بیرون از اتاق هدایت میکرد  با نگاهش  اونارو تا پنهان شدن توی پیچ راهرو  دنبال کرد...

⚜️Hybrid-Rose from the gave⚜️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora