⚜️Part 2⚜️

786 223 12
                                    

-تا کی میخوای عین غورباقه له شده اینجا لم بدی؟...
چان که نیم ساعتی میشد تنشو روی کاناپه ولو کرده بود و گردنشو به لبه پشتی کاناپه تکیه داده بود با شنیدن صدای کای که در حال نشستن کنارش بود دهن باز موندشو بست و پلکهاشو باز کرد و تکیه سرشو از پشتی گرفت...
-داشت خوابم میبرد....
کای نیمچه لبخندی زد و پاهاشو روی هم انداخت....
-اوه یادم نبود شما روز ها خمار میشید...ولی چرا نمیری خونه خودت بخوابی؟
چان آهی کشید و به تلوزیونی که جلوش بود و شبکه خبر رو نشون میداد خیره شد....
-چمیدونم...
کیونگ که داشت از در اتاقی خارج میشد و توی دستهاش یه ملحفه بود سر تاسفی تکون داد و قبل ازین که چیزی بگه کمی جلو تر اومد...
-بهت که گفتم.. بک نمیاد اینجا... چرا هر وقت با هم مشکل پیدا میکنید پلاس میشی اینجا..اون از دیروز اینجا نیومده پس پاشو برو دیگه....
چان آه دیگه ای کشید و نگاهی به ملحفه توی دست کیونگ که پر بود از لکه های سیاه رنگ، انداخت و اخم ریزی بین ابروهاش اومد و کنجکاو لب زد...
-روش چی ریخته؟... عجیبه...
با این حرف چشمهای کیونگ گرد تر از قبل شد و هول هولی ملحفه رو بیشتر توی دستش جمع کرد و خواست چیزی بگه که  کای با اون لبخند مرموز و گشادش لب زد...
-عااا... اون... ملحفه خاطراته...
-خاطرات؟..
چان گیج گفت و به کای خیره شد اما قبل ازین که کای بتونه بیشتر توضیح بده کیونگ سمتش دوید و دستشو روی دهن کای گذاشت و معذب به چان خیره شد....
-جوهر... جوهر ریخته روش داشتم میبردم بشورمش... اره...
چان گیج آهانی گفت و بعد از مکث کوتاهی از جاش بلند شد و سمت در به راه افتاد و رو به کای که درحال تقلا بود لب زد...
-بعدا میبینمتون....
نگاه کیونگ رفتن چان رو دنبال کرد و به محض بسته شدن در خونه دستشو از روی دهن کای برداشت و به نفس نفس زدن کای خیره شد...
پس گردنی محکمی  به  پسر برنزه زد و اعتراض کرد...
-قرار بود بین خودمون باشه چرا میخواستی بهش بگی....
کای با خنده آخی گفت  و کیونگ رو که  چند لحظه پیش روش پریده بود و حالا روی پاش نشسته بود رو جلو تر کشید و دستشو پشت کمرش قفل کرد...
-دلم میخواد همه جا جار بزنم که چند بار مال من شدی....
کیونگ همون طور که از حس بازی انگشت های کای روی پهلوش لذت میبرد اخمی کرد و راحت تر روی پاهای بلند کای نشست....
-دروغ نگو.... چند روز پیش که بابات عین جن ظاهر شد اینجا  ملحفه رو زیر تخت قایم کردی....
کای خنده ریزی کرد و کامل کیونگ رو به سینه و گردنش چسبوند..
-بابام جنه دیگه پس چطور میخواستی ظاهر شه.. به هر حال ببخش منو... هول شدم.. اخه یک دفعه توی اتاق ظاهر شد....
کیونگ خودشو از حصار دستهای کای بیرون کشید و از روی پاش بلند شد...
-کجا میری؟.... نکنه میخای بشوریش...
کای ناراضی از بلند شدن کیونگ پرسید و رفتن کیونگ رو به سمت آشپزخونه تماشا کرد....
-حتی با شسته شدن اون لکه ها پاک نمیشه... شاید لازم باشه عوضش کنیم اخه جایی برای لک شدن نداره دیگه...
کای لبخندی از رضایت زد و خواست بگه بیا امشب یه ملحفه تازه رو رنگ کنیم اما توجهش به چیزی که توی تلویزیون نشون میداد جلب شد و کلمه ها از ذهنش پرید و با اخم ریزی به صدای گوینده گوش داد....
+طی 5 ماه گذشته این پنجمین گمشده اعلام شده میباشد و به گفته گزارش بخش پلیس گانگنام این یک پرونده قتل سریالیست که قاتل هر ماه یک مقتول را انتخاب میکنه و اونو بعد از کشتن به شکل مرموزی که حتی مرکز پلیس قادر به تشخیص نوع مرگ نیست کشته و توی گورستان های دست جمعی رها میکند.... این امر باعث اضطراب بین شهروندان و کساد برخی از اماکن تفریحی و گردشگری شده است....
مردم خواهان پاسخ گویی به سوالاتشان هستند... چه کسی پشت این ماجراست...آیا بخش جرایم خشونت آمیز قادر به حل این پرونده و اجرای عدالت است........

⚜️Hybrid-Rose from the gave⚜️Where stories live. Discover now