chapter 8🔞

10.6K 854 1.1K
                                    

چهار ساعت تمام بود که سخت مشغول کار بودن و ایده هاشونو باهم به اشتراک میزاشتن...

یه قانون نانوشته بینشون وجود داشت که باعث میشد ناخودآگاه موقع کار همشون جدی بشن و هیچکس راجع به موضوعی به جز کار صحبت نکنه!
همشون ایده میدادن اما در نهایت این حرف زین بود که عملی میشد..
چرا؟

چون لویی با زین موافق بود و موافقت لویی یعنی موافقت هری،و خب هیچکس به لیامی که سخت مشغول ساکت نگهداشتن خودش بود توجهی نداشت...

تغییر و فاصله گرفتن از سبک همیشگیشون ایده‌ی خودش بود،اما لیام خیلی زود فهمیده بود که این راه اونقدرا ام که فکر میکرد ساده و صاف نیست و قراره با موانع زیادی روبرو بشه...

مغز لیام به مدرنیته عادت کرده بود و این کاملن طبیعیه ک ایجاد تغییرات واسش زمان بر باشه...
گذشته از اون،همیشه این لیام بود که حرف آخرو توی شرکت میزد..

نه این که مستبد باشه یا به نظر پسرا اهمیت نده،نه..
فقط چون همیشه یه مدل یکسان برای کاراشون داشتن،معمولن پسرا با حرف لیام موافق بودن و مخالفتی وجود نداشت..

اما الان لیام توی شرکت خودش نشسته بود یه گوشه و بیشتر از این که ایده بده،تو سکوت به صحبت پسرا خیره بود...

تا یه جایی اونم حواسش به حرفای پسرا بود،اما وقتی دید نمیتونه خیلی خوب از پس خودش بر بیاد،تصمیم گرفت حواسشو با چیزای مختلف پرت کنه...چیزایی مثل..

زین مالیک

مردی که انگار اومده بود تا انقلاب بپا کنه...
هم توی شرکت لیام...
هم توی بدن لیام..
هم توی تمایلات جنسی لیام..
و شاید حتی،توی قلبش؟؟
کسی چه می‌دونه...

به هرحال گزینه آخر فعلن جایی تو ذهن لیام نداشت..

به زین نگاه کرد که چطور لپ تاپو گذاشته جلوش و با دقت بهش خیره شده..

اخم‌ ریزی که به خاطر دقت بالا روی پیشونیش بوجود اومده بود..و انگشتاش ک چطور روی کیبرد حرکت میکردن...

به انگشتای کشیده زین نگاه کرد..

محض رضای خدا حتی یه فکر معمولی و غیر منحرف نمیتونست راجع به اون انگشتا داشته باشه..

به این فکر کرد که اگه زین دوست پسرش بود چه اتفاقی‌میفتاد...به این که زین چه کارایی با لیام میکرد..

ممکن بود زینم مث اون مردی که توی فیلم پورن بود،لیامو اسپنک کنه؟؟

با تصور این که رو پای زین خم شده باشه و زین اسپنکش کنه،دلش به هم پیچید..

پاهاشو به هم نزدیک کرد تا اگه اتفاق ناگهانی ای افتاد،کسی متوجهش نشه..

ولی خب لیام نمیدونست همین الانشم زین متوجه نگاه خیرش شده و کاراشو زیر نظر داره...

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now