chapter 19

5.5K 651 1.2K
                                    

سورپرایز یا چی؟😂

*********

لیام:ددی؟؟؟میشه بیای؟؟؟

زین با شنیدن صدای لیام با کلافگی از جاش بلند شد..با یه حساب سر انگشتی،این دوازدهمین بار بود که لیام صداش میکرد!

به محض ورودش به اتاق،با یه پاپی اخمالو مواجه شد که فاصله ای تا گریه کردن نداشت..

زین:لیام،عزیزم؟؟

لیام:بله آقا

زین:تو از زندگیت سیر شدی،مگه نه پسرم؟؟

لیام فکر کرد زین چرا انقد مهربون،عصبی شده..

لیام:خب مگه تقصیر منه؟؟؟امشب بیشترین توجه رو منه،همه قراره کلی عجیب نگاهم کنن.
من فقط میخوام خیلی خوب به نظر برسم.

بعد شب و روز فوق العاده ای که داشتن،لویی به زین زنگ زده بود و گفته بود باید این واقعه‌ی عظیمو تا درد کون لیام از بین نرفته با هم دیگه جشن بگیرن تا برای همیشه تو خاطراتشون ثبت بشه!

زین فکر میکرد شاید لیام راحت نباشه،اما اینطور که مشخص بود لیام هیچ مشکلی با این قضیه نداشت و زین بخاطر این حجم از شعور اون پسر،به خودش و انتخابش آفرین گفت.

لیام لبشو داد جلو و سعی کرد تو گول زدن زین به بهترین شکل ممکن عمل کنه.

لیام:ددی تو دوس داری همه فکر کنن چه پاپی بدی داری؟؟اینا همش بخاطر خودته

زین آب دهنشو به سختی قورت داد و با قدمای سستش به لیام نزدیک شد..
با انگشت اشارش آروم زیر گلوی لیامو نوازش کرد و با شیفتگی بهش خیره شد..

زین:تو داری با من چکار می‌کنی لیام پین؟؟

لیام سعی کرد خودشو کنترل کنه،زین قرار نبود بفهمه تو کونش عروسیه..باید خودشو میزد به اون راه.

لیام:من؟؟من کار بدی کردم ددی؟؟

زین آروم لبشو گذاشت رو لب شیرین لیام،بدون کوچکترین حرکتی..تنها چیزی ک میخواست،حس نرمی اون لب های لعنتی زیر لب خودش بود.
بدون این که تو پوزیشنش تغییری ایجاد کنه لیامو خطاب قرار داد.

زین:آره پاپی..کارای خیلی بد.
انقدر بد که حتی ممکنه مهمونی خونه‌ی لری رو به دیکم بگیرم و همینجا طوری به فاکت بدم که تا سالها راه رفتن واست آرزو بشه.

لیام خواست فاصله بگیره که زین زودتر وارد عمل شد و با گذاشتن دستش پشت کمر پسر،مانعش شد!

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now