chapter 37🔞

10.4K 653 2.2K
                                    

چنلم چک کنید سر راهتون...باشد که جقتون تکمیل بشه💦

______________

زین:بخاطر حساس شدن پوست کمرت نمیتونم رو دستام بلندت کنم.

لیام بی حال لب زد

لیام:مشکلی نیست میتونم...خودم انجامش بدم.

با تموم شدن جملش دستشو تکیه گاه بدنش کرد و خواست بلند بشه،اما تو همین لحظه زیر دستش خالی شد.

سرشو بلند کرد و نگاه مظلومشو به زینی داد که باعث این جریان بود.

لیام:ولی میتونستم...

بخاطر خم شدن ناگهانی زین سمتش کمی هول شد و خودشو رو به عقب مایل کرد.
لیام هنوز روی زمین بود و زین روی صندلی.

زین:وقتی گفتم نمیتونم رو دستام بلندت کنم منظورم این نبود که خودت با این وضعیت تا اتاق راه بری!

گفت،از جاش بلند شد و مسیر گوشه‌ی اتاق رو در پیش گرفت.

لیام هنوز خیلی خوب نتونسته بود با پلی روم آشنا بشه،به همین خاطر گیج مسیر حرکت زینو دنبال میکرد.

برای بار دوم دستشو تکیه گاه بدنش کرد تا کار ناتمامشو به اتمام برسونه.

زین:یه میلی متر دیگه حرکت کن تا از به دنیا اومدن پشیمونت کنم!

دست لیام تو هوا خشک شد.

لیام:فقط...میخواستم بشینم.

زین بی توجه به دلیل لیام،در یخچال گوشه‌ی اتاق رو باز کرد و یکی از ده ها نوشیدنی مقوی و انرژی زایی که توی یخچال چیده بود رو خارج کرد.

تمام اون یخچال سرشار از معجون ها و انرژی زا های تأیید شده توسط زین بود.
درواقع این همون نظمیه که زین مالیک تو کارش داره؛نظم و دقت!

با قدم های محکم خودشو به بدن شل ولی گرم پسرش رسوند و کنارش زانو زد.
میدونست نشستن الان واسش خوب نیست،پس به پهلو مایلش کرد و به کمک دستش،سر پسرکو بالا آورد.

زین:همشو میخوری تدی.

لیام بی حرف بین لب هاش فاصله انداخت و منتظر‌ موند تا زین نوشیدنیشو به خوردش بده.

زین از ته دلش دوست داشت اذیتش کنه ولی انسانیتش مانعش میشد،پس با لبخند سر بطری رو گذاشت رو لب پسر منتظرش.

لیام چشماشو دوخته بود به چشم های زین و بدون مکث تند تند نوشیدنیشو میخورد.
انگار زندگی داشت به بدنش بر میگشت...
شیرینی زیاد نوشیدنیشو با عطش به وجودش تزریق میکرد و انرژی از دست رفتشو پس می‌گرفت.

زین:لازمه موقع خوردنش اینطوری بهم خیره بشی،مگه نه؟؟

زین از بین دندونای کلید شدش گفت و لیام در جواب دوبار محکم پلک زد.

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now