chapter 40

6.1K 621 1.7K
                                    

لیام:زین خواهش میکنم چند دقیقه بیخیال گوشیت شو من به کمکت نیاز دارم.

زین بدون این که سرشو از گوشی بیرون بیاره یکی از دستاشو گذاشت روی رون پای لیام و دو بار بهش ضربه زد.

زین:اینجام اینجام..لویی واسم یه ویدیو از انجل فرستاده دارم اونو میبینم.

لیام بلافاصله کاغذ و خودکاری که دستش بودو گذاشت کنارش،آرنجشو گذاشت رو پای زین و بدنشو از پشت به قفسه‌ی سینه‌ی مردش تکیه داد؛حالا بالا تنش کامل تو آغوش مردش فرو رفته بود.

لیام:منم ببینم.

زین لبخندی زد و ویدیو رو از اول پلی کرد.

ویدیو از جایی شروع می‌شد که هری،از همه جا بی خبر ایستاده بود جلوی تلویزیون و سعی میکرد همزمان با شخصی که تو تلویزیون بود،حرکات کششی انجام بده.

لیام اخم کرد.

لیام:هی اونا میخوان دوستمو اذیت کنن؟؟

زین:هاششش...فقط نگاه کن.

انجل پاورچین پاورچین سمت هری حرکت میکرد و چند ثانیه یه بار برمیگشت به عقب نگاه میکرد،جایی که تاملینسون بزرگ ایستاده بود و برای عملی کردن نقشه‌ی شومی که کشیده بود تشویقش میکرد!

در نهایت،دقیقن وقتی که هری خم شده بود و مشغول کشیدن دستاش بود،انجل شرت و شلوارشو همزمان پایین کشید و بلافاصله صدای جیغ کر کننده‌ی هری بلند شد.

لیام:یااااا مسیححححح.

لیام همزمان با فریادش کوبید زیر گوشی و پرتش کرد روی زمین.

زین: وات دا فاک لیام؟

زین خم شد و بعد از مطمئن شدن از این که گوشیش سالمه،گذاشتش روی میز.

لیام موقعیتشو کمی تغییر داد و سرشو گذاشت روی زانوی زین؛حالا بالا تنش مثل بچه ها تو آغوش زین بود.

لیام:تو میخواستی کون دوستمو ببینی.

زین:من یبار دیده بودمش،بخاطر تو از اول پلی‌ش کردم.

لیام اخماشو در هم کشید.

لیام:با اون ذوق به کون هری زل زده بودی؟؟؟

زین نیشخندی زد و دستشو گذاشت رو گونه‌ی پسرش.

زین:داری حسودی می‌کنی یا نگران دوستتی؟

لیام:هر دو.

زین پایی که سر لیام روش بود رو آورد بالا تا صورت پسر بهش نزدیک تر بشه.

زین:دهنتو باز کن.

لیام با دلخوری لباشو به هم چسبوند و سرشو به دو طرف تکون داد.

زین:بهت گفتم بازش کن!

کمی ترس،آروم آروم دوید تو چشمای لیام،اما دوباره با تکون دادن سرش و فشردن بیشتر لب هاش به هم،مخالفتشو اعلام کرد.

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now