لیام:زین خواهش میکنم چند دقیقه بیخیال گوشیت شو من به کمکت نیاز دارم.
زین بدون این که سرشو از گوشی بیرون بیاره یکی از دستاشو گذاشت روی رون پای لیام و دو بار بهش ضربه زد.
زین:اینجام اینجام..لویی واسم یه ویدیو از انجل فرستاده دارم اونو میبینم.
لیام بلافاصله کاغذ و خودکاری که دستش بودو گذاشت کنارش،آرنجشو گذاشت رو پای زین و بدنشو از پشت به قفسهی سینهی مردش تکیه داد؛حالا بالا تنش کامل تو آغوش مردش فرو رفته بود.
لیام:منم ببینم.
زین لبخندی زد و ویدیو رو از اول پلی کرد.
ویدیو از جایی شروع میشد که هری،از همه جا بی خبر ایستاده بود جلوی تلویزیون و سعی میکرد همزمان با شخصی که تو تلویزیون بود،حرکات کششی انجام بده.
لیام اخم کرد.
لیام:هی اونا میخوان دوستمو اذیت کنن؟؟
زین:هاششش...فقط نگاه کن.
انجل پاورچین پاورچین سمت هری حرکت میکرد و چند ثانیه یه بار برمیگشت به عقب نگاه میکرد،جایی که تاملینسون بزرگ ایستاده بود و برای عملی کردن نقشهی شومی که کشیده بود تشویقش میکرد!
در نهایت،دقیقن وقتی که هری خم شده بود و مشغول کشیدن دستاش بود،انجل شرت و شلوارشو همزمان پایین کشید و بلافاصله صدای جیغ کر کنندهی هری بلند شد.
لیام:یااااا مسیححححح.
لیام همزمان با فریادش کوبید زیر گوشی و پرتش کرد روی زمین.
زین: وات دا فاک لیام؟
زین خم شد و بعد از مطمئن شدن از این که گوشیش سالمه،گذاشتش روی میز.
لیام موقعیتشو کمی تغییر داد و سرشو گذاشت روی زانوی زین؛حالا بالا تنش مثل بچه ها تو آغوش زین بود.
لیام:تو میخواستی کون دوستمو ببینی.
زین:من یبار دیده بودمش،بخاطر تو از اول پلیش کردم.
لیام اخماشو در هم کشید.
لیام:با اون ذوق به کون هری زل زده بودی؟؟؟
زین نیشخندی زد و دستشو گذاشت رو گونهی پسرش.
زین:داری حسودی میکنی یا نگران دوستتی؟
لیام:هر دو.
زین پایی که سر لیام روش بود رو آورد بالا تا صورت پسر بهش نزدیک تر بشه.
زین:دهنتو باز کن.
لیام با دلخوری لباشو به هم چسبوند و سرشو به دو طرف تکون داد.
زین:بهت گفتم بازش کن!
کمی ترس،آروم آروم دوید تو چشمای لیام،اما دوباره با تکون دادن سرش و فشردن بیشتر لب هاش به هم،مخالفتشو اعلام کرد.