chapter 35

5.5K 642 1.9K
                                    


زین و لیام رو صندلی پشت نشسته بودن،درحالی که دست لیام توسط مردی که الان یجورایی همسرش محسوب میشد نوازش میشد.

لیام سرشو به گوش زین نزدیک کرد و صداشو پایین آورد.

لیام:زین..بگیم بهشون؟؟؟

زین زیر چشمی بهش نگاه کرد و بعد چشماشو تو حدقه چرخوند.

لیام لباشو داد جلو.

لیام:لطفن لطفن لطفن،نمیتونم نگهش دارم.

زین دوباره سکوت کرد.
لیام با اخم دستشو از بین دستای زین کشید بیرون،لبشو داد جلو و با دستاش خودشو بغل کرد.

لیام:اصلن بزار بترکم.

زین سعی کرد خندشو جمع کنه.

زین:سریع دستتو برگردون سر جاش!

لیام بدون این که نگاه اخمالوشو از روبرو بگیره دستشو برگردوند بین دستای زین.

هری از آینه اون دو نفرو زیر نظر داشت.

هری:کاملن واضحه یه چیزی تو دلته لیام.

لویی:چیشده؟

لیام چشم غره ای به زین رفت و نگاهشو از آینه به هری دوخت.

لیام: اجازه نمی‌ده بگم.

لویی:کی؟زین؟؟بسپرش به من.

لویی سرشو از فاصله‌ی بین صندلیش و در ماشین به سختی برد عقب و چشمای مظلومشو به زین دوخت.

زین:داری سواستفاده می‌کنی و این یک میلیاردومین باره!

لویی لباشو داد جلو.

زین صورتشو برگردوند سمت لیام و بلافاصله لیام با اخم شیرینی روشو ازش گرفت.
نگاهشو از آینه به هری دوخت‌.

هری:اگه بهمون بگی قول میدم امشب لیام بهت بده.

لیام:ریدی چون من در هر صورت قرار بود انجامش بدم،یکم‌ هیجان انگیز ترش کن.

هری:اوه...خب اگه بهمون بگی منم امشب به لویی میدم.

لویی:یا مسیح،زین همین الان اون شتو میگی یا جرت بدم؟؟

زین:ودف؟؟مگه اولین باره میخواد بهت بده؟؟

لویی:وقتایی که خودش پیشنهاد میده خیلی با جون و دل انجامش میده.

لویی گفت و لبخند بزرگی زد.

زین:عالی شد،حالا قراره واسه داداشم کون کشی کنم.

گفت و نگاهشو به لیام داد.

زین:بگو،ولی بدون برنامه‌ی امشب دوبرابر شد!

بلافاصله اخمای لیام جاشو به یه لبخند بزرگ داد.
خم شد گونه‌ی زینو ببوسه،اما درست یک‌ میلی متری صورتش متوقف شد.
آروم زیر گوشش زمزمه کرد.

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now