chapter 17🔞

12.5K 749 1.6K
                                    


انتظار ها به پایان رسید😂

بالاخره اسمات زیامممم

برای تقویت تخیلتون،قبل،یا بعد خوندن این چپتر کانال تلگرام رو چک کنید،یه سری عکس و گیف گذاشتم توش...

و یه توصیه دوستانه،این‌چپترو آروم بخونید تا متوجه تک‌تک جملات بشید

________________________

زین با تمأنینه پشت سر لیام حرکت میکرد و با لذت حرکت باسنشو تماشا میکرد.
امشب خیلی با اون موجود تپل گرد کار داشت..

لیام:سوار شو زین

زبونشو با شهوت روی لبش کشید و با نگاه تیزش بدن لیامو از سر تا پا اسکن کرد،اینبار از روبرو..

زین:از لحنت خوشم نیومد..دوباره امتحان کن

لیام جا خورد..مثل این که بازی از همینجا شروع شده بود!

لیام:میشه سوار شی؟؟

زین به در ماشین تکیه داد

زین:نوپ

لیام نفس عمیقی کشید و سعی کرد از تمام ابتکارش استفاده کنه..

لیام:میشه لطفن سوار شی ددی؟؟

نیشخند زین پر رنگ تر شد..

زین:میتونست بهتر باشه،اما فعلن قبول میکنم

گفت و قبل از این که لیام از بهت در بیاد سوار ماشین شد!

لیام:گاد

لیام حس میکرد بدنش داغ شده.دستشو برد سمت یقه پیرهنش، یکی از دکمه هاشو باز کرد و بلافاصله سوار ماشین شد..

زین:قبل از حرکت...

دست لیام‌ که برای استارت زدن دراز شده بود همونجا خشک شد.

زین:تموم دکمه هاتو باز کن

لیام:ها؟

زین خم شد سمت لیام‌ و دستشو گذاشت پشت صندلیش..

زین:به من نگاه کن پاپی.
اگه میخوای امشب سخت تر از اینی که هست نشه واست،هر دستوری که بهت داده شد،تکرار میکنم،هر دستوری،بلافاصله اجراش کن!
حتی اگه به نظرت منطقی نبود..باشه سوییتی؟این بخاطر سلامتی خودته..و این اولین و آخرین باری توی امشب بود که اینو بهت توضیح دادم،بعد از این هر تأخیر،تبدیل به یه تنبیه میشه واست!فهمیدی؟؟

fucking Art [z.m/l.s]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora