chapter 18

6.9K 668 1.7K
                                    

زین با دقت مشغول چیدن میز صبحانه بود،حتی یه درصدم نمی‌خواست با ایجاد سر صدا،فرصت بیدار کردن پاپی نرمشو از دست بده..
اونم بعد اتفاقای دیشب.

با فکر کردن به دیشب،دمای بدنش رفت بالا.
اون یکی از فوق العاده ترین تجربه هاش بود.زین بخاطر داشت یکی از اسلیو هاش،جزو درجه یک ترین وکلای بارسلون بود،یا حتی یکیشون یه پزشک مطرح بود،اما بفاک دادن هیچکدومشون به اندازه‌ی رئیس شرکت مانستر واسش شیرین نبود!!!

یاد اولین دیدارش با لیام افتاد،جوری که با عصبانیت سمت زین حجوم برده بود و یقشو گرفته بود تو دستش..

زین با به یاد آوردن اون پاپی خشمگین و لبای سرخش که بخاطر خشم یکم جلو اومده بودن،فاکی زیر لب گفت و تصمیم گرفت بره سراغ عروسک جدیدش.

آروم وارد اتاق شد و درو پشت سرش رها کرد..
لیام درست مث بچه های کوچولو،به شکم خوابیده بود و دستاشو زیرش جمع کرده بود.
لپش روی بالشت پخش شده بود و لبای پف کردش به جلو مایل شده بودن..

بدنش از دیشب هنوز برهنه باقی مونده بود و فقط یه ملافه‌‌ی نازک سفید بخش کمی از کونشو پوشونده بود.

در یک کلام،اون فاکینگ کردنی بود!
چی میشد اگه زین راند دوم سکسشونو شروع کنه؟؟

آروم رفت روی تخت،به پهلو کنار لیام دراز کشید،دستشو تکیه گاه سرش کرد و با لبخند به بچه‌ی پنج ساله‌ی روبروش خیره شد.

نگاهش روی لب پف کرده‌ی لیام ثابت موند.آروم انگشت اشارشو جلو برد و لب لیامو‌ به بازی گرفت..

انگشتشو از بالا به پایین میکشید روی لب پسرش و از تکون خوردن لبش لذت میبرد.

لیام یکم تو جاش وول خورد و بعد بخاطر درد بدنش،اخماش رفت تو هم و ناله‌ی ریزی از بین لبش خارج شد.

احتمالن نباید این کارو انجام میداد،چون با این حرکت دویل ساید زین،تقریبن هشیار شد!

آروم دستشو برد پایین،دیک لیامو تو دستش گرفت و با سرعت پایین بهش هندجاب داد..

لیام تقریبن هشیار بود،اما مغزش لود نشده بود..
چشماشو به هم فشار داد و زیر لب نالید

لیام:عاه..

زین:هوم..چه صبح زیبایی بیبی،تو اینطور فکر نمیکنی

لیام آروم لای چشمشو باز کرد و به صورت سکسی مرد روبروش خیره شد،چشمای اون مرد شیطنتشو فریاد میزد!

زین فشار کمی به دیک لیام،که حالا تقریبن هارد شده بود وارد کرد.

لیام:آخ..ددی

زین:هیچوقت سوال ددیو بی جواب نزار پاپی،هیچوقت

لیام:ددی من نمیتونم..عاه

زین از این بازی خوشش اومده بود،جوری که لیام مثل یه عروسک توی دستش بود و کوچکترین مسائلشم از کنترل خودش خارج بود حالشو خوب میکرد...

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now