chapter 33

5.5K 642 2.9K
                                    


مت:زین خم شو پرنسسم میخواد سوارت شه.

زین نگاهشو از هری و لیام که کنار همدیگه روی مبل لم داده بودن و داشتن تو گوشی هری به ویدیوی نامعلومی میخندیدن گرفت و به مت داد.

زین:هن؟

مت:میگم خم شو.

زین نگاه معنا داری به انجل انداخت تا به مت بفهمونه جلوی بچه نباید از این شوخیا بکنه.
به هر حال زین که جمله‌ی اول متو نشنیده بود..

زین:اهم..شوخی می‌کنی مگه نه!؟

نایل:مگه ما باهات شوخی داریم مردک؟؟الان به اونجای بازیمون رسیدیم که پرنسس باید سوار اسبش بشه بره تو شهر سرکشی کنه،تو این جمع اسب تر از تو پیدا نکردیم،در نتیجه....خم شو.

گفت و ردیف دندوناشو به رخ زین کشید.

صدای خنده‌‌ی بلند لویی،دقیقن کنار گوش زین باعث شد اخماش تو هم فرو بره.

زین:میدونید،فکر میکنم از اولم اشتباه کردم از اسپانیا اومدم.

لیام با شنیدن این جمله گوشاش تیز شد.
سرشو از رو شونه‌ی هری بلند کرد و نگاهشو به جمع داد.

لیام:چیشده؟؟

مت:هیچی بابا توام با این انتخابت.بهش میگیم اسب شه ناز می‌کنه.

زین:به من چه؟؟اصلن هری اسب شه،قدشم از من بلند تره،موهاشم بلنده میشه ازش به عنوان افسار استفاده کرد.

لویی:هووووووی مرتیکه داری درمورد شوهر من حرف میزنی یا اسب عمت؟؟

زین:وقتی به من میگن اسب شم میخندی بعد که به شوهرت میرسه هار میشی!؟همین بود برادریمون؟؟

هری:تا حالا از این زاویه به خودم نگاه نکرده بودم.

زین نگاهشو به چهره‌ی متفکر هری داد.

زین:کدوم زاویه.

هری:این که انقدر درمورد اسب بودن استعداد دارم.

لویی پوکر شد

زین واسه یه لحظه دلش واسه کیوتی هری،طوری که دستشو گذاشته بود زیر چونش و لباشو داده بود جلو غنج رفت...

نایل:داری وقتو تلف میکنی مالیک اینجوری بازیمون خراب میشه.

لویی نگاهشو به دخترش دوخت.
دست نایلو گرفته بود و با اخمای درهم شاهد بحثشون بود.

تو همین حین انجل دست نایلو ول کرد و اومد روبروی زین ایستاد.

انجل:اسبم‌ نمیشی عمو؟؟

زین نگاهشو‌ به چشمای آبی خوشرنگش دوخت.

زین:ببین عزیزدلم،موضوع اینه که من کمرم خیلی سفته،بدنت درد میگیره،به نظرم بدن عمو نایل کاملن مناسب سواری دادنه.

fucking Art [z.m/l.s]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant