chapter 39

4.8K 590 1.4K
                                    

حدودن دو ساعت از زمانی که وارد شهر بازی شده بودن می‌گذشت؛انجل اولش بخاطر سر صدای زیاد و دستگاه های بزرگی که برای اولین بار شاهدشون بود غریبگی میکرد،اما خیلی زود اولیویا با ترفند های خاص خودش فضارو واسش دلنشین و قابل پذیرش کرده بود.

بین ساعت هفت تا هشت و نیم به رستوران رفته بودن و حالا نوبت شهربازی بود.

نایل محو ابعاد مختلف دختری بود که بیشتر از چهار پنج ساعت از آشناییشون نمیگذشت.
وقتی نگاهش به نایل می‌افتاد یه بَد گرلِ به تمام معنا بود و وقتی با انجل صحبت میکرد یه فرشته‌ی مهربون.

چیزی که نایل توی این مدت کم فهمیده بود این بود که اون دختر تو همه چیز فوق العادست؛توی شغلش یکی از خبره تریناست،توی مهربونی یکی از خوش قلب تریناست و توی زیبایی...اون بی همتا بود!
حداقل نایل اینطور فکر میکرد.

نایل کاپ قهوشو به لبش نزدیک کرد و همزمان نگاهشو به پیست ماشین سواری داد.
اولیویایی که حتی بیشتر از انجل هیجان زده شده بود و در تلاش بود ماشینشو بکوبه به بدنه‌ی یکی دیگه از ماشینا.

نایل با خنده سری از تاسف تکون داد و جرئه‌ای از قهوش نوشید.

با تموم شدن تایمشون،هر دو دختر از ماشین پیاده شدن و با دو خودشونو به نایل رسوندن.

اولیویا:همین الان یه بلیط دیگه واسمون میخری و این بار خودتم میای تو پیست چون می‌خوام بهت نشون بدم رئیس کیه!

نایل ابرویی بالا انداخت و نگاه آروم و نافذشو به دختر داد.

نایل:فکر میکردم از اون دخترایی باشی که دوست ندارن کسی واسشون خرج کنه..استقلال طلب و ازین حرفا.

اولیویا چشماشو تو حدقه چرخوند.

اولیویا:کامان تو یه مرد ثروتمندی؛درضمن برای حفظ استقلالم نیاز دارم پولامو جمع کنم،پس ترجیح میدم افتخار پول خرج کردن واسه خودمو به وکیل پایه یک دادگستری ای مثل تو بدم.

گفت و چشمک زد.

انجل در حالی که نگاهش بین نایل و اولیویا در گردش بود،کمی عقب تر رفت و به سختی روی نیمکتی که اونجا تعبیه شده بود نشست.

نایل:منطقی بود..الان واستون بلیط میگیرم.

نایل خواست سمت باجه بره که دستش توسط اولیویا کشیده شد.

اولیویا:واستون نه،واسمون!رفتار کردن مثل یه پیرمردو تموم کن مرد..ببینم نکنه میترسی؟؟

نایل تک خنده‌ای کرد.

نایل:اونوقت از چی؟

اولیویا:باختن؟؟

نایل:هی بیبی گرل،نکنه فکر کردی این یه پیست واقعیه؟؟یه صفحه‌ی گرد و ماشین هایی که دائم در حال گردشن؛من تورو به یه پیست واقعی دعوت میکنم!

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now