chapter 21

5.2K 632 1.1K
                                    

سلام سلیطه های قشنگم🥺

دلم به شدت تنگتون بود،اما به شدت تررر درگیر بودم..

این پارتم به سختی نوشتم..پارت کوتاهیه،اما مقدمه‌ی پارت بعدیه..

یک این که قول میدم چپتر بعدی رو زود زود عاپ کنم،دو این که سعی میکنم جقی پسند بنویسمش که برید باهاش عشق کنید🤤

این چپترم مثلث مورد علاقه‌ی خودمه🥺
زویی+مت لاشی🥺

______________________________________

لویی:بابا؟؟؟

لویی با لحن متعجب گفت و به مت که با تعداد زیادی گل بهش نزدیک میشد خیره شد

لویی:هِییییی

مت بی توجه به تلاش لویی برای پس زدنش روبروش قرار گرفت و مشغول ور رفتن با موهاش شد

مت:چقد تکون میخوری..زین بیا دستاشو بگیر نمیزاره به کارم برسم

زین با لبخند شیطانی دستاشو به هم سابید و پشت لویی قرار گرفت

لویی:زین حتی فکرشم نکن..قسم میخورم ناقصت میکنم!

زین از پشت بهش چسبید و هر دو دست لویی رو به کمک مت پشت سرش قفل کرد..سرشو از پشت برد تو گردن لویی و آروم زیر گوشش زمزمه کرد

زین:هیششش بیبی بوی،ددی میخاد خوشگلت کنه

لویی:زین مالیک با این دنیا خداحافظی کننننن..

زین:اوکی لَد من ترجیح میدم تو همین پوزیشن از دنیا برم

لویی:متاسفم،پوزیشنی که توش می‌میری به مراتب دردناک تره جقی بدبخت!

گفت و تصمیم گرفت تلاشای بی ثمرشو متوقف کنه...در هر صورت که نه مت و نه زین بیخیالش نمیشدن.

مت با حوصله گل های ظریف و کوچیکی که چند دقیقه پیش با وسواس از بقیه سوا کرده بودو تو موهای نرم پسرش می‌کاشت..

لویی با کلافگی رو به مت نالید

لویی:حداقل به این حیوون بگو دستمو ول کنه..خودم وایمیستم

گفت و سعی کرد چشماشو تا جای ممکن مظلوم کنه.ولی خب،مت دستشو خوند و قبل از این که اون نگاه قلبشو ذوب کنه نگاهشو از چشماش،به موهاش منتقل کرد..

مت:قرار نیست گول بخورم تاملینسون احمق

لویی:فوک به همتون

fucking Art [z.m/l.s]Where stories live. Discover now