ziam💛❤️🔞

7.9K 591 1.9K
                                    

قبل از خوندن چنلو چک کنید.
اینم بگم که پارت آخر نیست، پس با خیال راحت ازش لذت ببرید😌💦

یه بخشایی اون ته مها هست که باید بخونید، پس اگرم اسماتو نمیخونید اونو از دست ندید.
تو نقطه‌ی پایان اسمات وارنینگ میزارم‌ که بدونید کجا تموم میشه سلیطه های پاک دامنم💙✨

____________________________

حینی که ابزار مورد نیازشو از کوله خارج می‌کرد، نگاهشو به لیامی دوخت که ده دقیقه‌ای میشد تو سکوت با بدن برهنه، رو به کنج دیوار ایستاده بود و دستاشو پشت بدنش به هم گره زده بود.

زین فکر کرد بهتره برای این که خیلی ام بی کار نباشه یکم بهش تنوع بده؛ پس ریموتو از جیبش خارج کرد، ویبراتور پلاگو روشن کرد و رو دور تند قرارش داد.

لیام با حس لرزشی که برای چندمین بار تو مقعدش بوجود میومد چشماشو محکم روی هم فشرد و لب پایینشو تو دهنش کشید.
این بازی، عذابِ محض بود!!

بعد از حدود ده دقیقه لیام لرزش خفیفی رو تو هردو پاش احساس کرد.
بر خلاف هواپیما، زین تو هتل بهش اجازه‌ی ارضا شدن داده بود.

اولش تمام وجود لیام بخاطر این اجازه به وجد اومده بود اما خیلی طول نکشید تا بفهمه این قرار نیست واسش لذتی داشته باشه!
تو چهل و پنج دقیقه‌ی اخیر، این سومین باری بود که در شرف ارضا شدن قرار داشت و لیام با تمام وجودش از این شرایط متنفر بود!

زین بهش گفته بود حق نداره درمورد ارضا شدنش مقاومت کنه، پس بر خلاف میل باطنیش چشماشو محکم روی هم فشرد و اختیارشو دست بدنش سپرد. ثانیه ای بعد، مایع غلیظ اما کم حجمی به آرومی از دیکش خارج شد و بخشی از بدنشو کثیف کرد.

لیام دلش میخواست با تمام قوا فریاد بزنه و از زین بخواد بازیشو تموم کنه، اما هنوز هیچ اجازه ای برای صحبت کردن از طرف زین صادر نشده بود!

تو همین افکار بود که همزمان با خاموش شدن ویبراتور، صدای زین به گوشش رسید.

زین: بیا اینجا.

لیام بخاطر ضعف بدنیش به آرومی رو پاشنه‌ی پاش چرخید، تو حالت داگی قرار گرفت و با حرکات نامنظم سمت جایی که مردش نشسته بود حرکت کرد.

مقابل تخت قرار گرفت، به سختی روی دو پاش نشست و کمی بینشون فاصله انداخت.

زین: سرتو بیار بالا.

لیام با بی حالی سرشو بالا آورد و نگاه خمارشو به زین دوخت.
مرد لبخند کوچیکی به پسرش زد و قوطی بزرگی رو مقابل لب های لیام گرفت.

زین: انرژی زیادی از دست دادی، همشو میخوری لیام.

لیام شکلاتی های خیسشو تو مظلوم ترین حالت ممکن قرار داد، کمی بین لب های پفکیش فاصله انداخت و منتظر موند تا زین نوشیدنی رو به خوردش بده.

fucking Art [z.m/l.s]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt