🍏 PART ONE 🍏

1.6K 423 154
                                    


کره­ ی جنوبی – سئول – ۲۰ آپریل ۱۹۹۵

ریسه­ های آفتابی از راه پله های سنگی آویزون بود و جلوه سنگ ­های مرمر رو بیشتر می­کرد. صدای همهمه­ی ضعیف، بین صدای ویالون گم شده بود . گل های ارکیده و رز توی گلدون های طلایی روی میز ها چیده شده بود. خدمتکارها مرغوب ترین شراب ها رو سرو میکردند . مهمون ها همگی فاخر ترین لباس هاشون رو پوشیده بودند. خانم ها گاهی جواهرات گرون قیمتشون رو به رخ همدیگه میکشیدند . آقایون منتظر فرصتی بودند تا به وانگ جین چونگ نزدیک بشن و تملقش رو بکنند . رهبر پک ولی بی توجه به حرف های پوچشون جام شرابش رو میون انگشت هاش تکون میداد و نگاهش بین ساعت و راه پله ها در گردش بود.

زن بیچاره با استرس پسرک پنج ساله اش رو توی آغوشش گرفته بود و موهای ابریشمیش رو نوازش میکرد . بوسه های پراکنده و پر از استرسش لبخند های شیرینی رو روی صورت پسرکش نقش میزد . دکتر یون کیف چرم پزشکیش رو بست و از جا بلند شد .

-بدنش کاملا آماده است . به محض اینکه تبدیلش تموم شد به بیمارستان برسونیدش .

زن بیچاره، بی توجه به دکتر با وحشت چیزی زیر لب زمزمه میکرد . خدمتکار توی اتاق که دید وضع خانم برای جواب دادن زیادی آشفته است دکتر رو به بیرون راهنمایی کرد . با بسته شدن در اتاق، پسرک خودش رو از آغوش مادرش بیرون کشید . چشم هاش رو انگار ماه بوسیده بود که موقع خندیدن اینطور هلال میشد و همه رو مجذوب خودش میکرد .

+ ماما ... اگه یه امگا بشم هنوزم دوستم داری؟

اخم های زن بلافاصله توی هم گره خورد. پسرکش رو جلوتر کشید و پاپیونش رو مرتب کرد . دست های سفید و گرم پسرش رو میون انگشت های لرزون و یخ زده اش گرفت و گفت:

-اگه میخوای ماما خوشحال بمونه یه آلفا شو!

با استیصال سرش رو به سینه کوچیک پسرکش تکیه داد و هقی از بیچارگی زد . بعد از فوت همسر اول رهبر پک ، اون به عنوان همسرش انتخاب شده بود . اگه ... اگه پسرش آلفا نمیشد ؛ حتی نمیخواست به این فکر کنه که چه بلایی ممکنه سرش بیاد ! به خصوص اینکه بعد از ۵ سال دوباره باردار نشده بود ! اون پیرزن خرفت حتما اون و پسرش رو به امان خدا رها میکرد و یه همسر دیگه برای پسرش پیدا میکرد . صداش به خاطر بغضی که توی گلوش بود و از استرس زیاد حتی نمیتونست بشکندش، میلرزید :

-از قلبت بخواه یه آلفا بشی ... گوش میدی !! وقتی تبدیلت شروع شد با همه وجودت باید بخوای که یه آلفا بشی .... اگه ... اگه نتونی آلفا بشی ... ماما هیچ وقت نمیتونه خوشحال بمونه .

نمیفهمید چی میگه یا چه فشاری رو رو ی شونه های پسرک ۵ ساله اش داره میذاره. اون الان فقط و فقط نگران سرنوشتشون بود . سرنوشتی که اعتقادات پوچ خاندان وانگ باید میساختش ! با اینکه وانگ جین چونگ از همسرش اولش یه پسر آلفا داشت با این حال برای حفظ موقعیتش به عنوان رهبر باید فرزند های دیگه اش هم آلفا میشدند. آلفا ها قدرت پک بودند و میتونستند خاندانشون رو حفظ کنند . همسرش عشقی به اون نداشت همینطور به پسرکشون . دست های کوچک پسر روی موهای قهوه ای مادرش نشست و آوازی رو زیر لبش زمزمه کرد. صدای پسرکش ... آه ... انگار کسی توی آسمون ها جایی نزدیک به خورشید داشت چنگ می نواخت . قلب ترسیده ی مادرش داشت آروم میشد ولی با تقه هایی که به در خورد فورا خودش رو از آغوش مرد کوچکش بیرون کشید و وحشت زده به در خیره شد . زمزمه طلسمی رو که بتای پیشگوی پک بهش یاد داده بود رو از سر گرفت و با هر بار خوندنش به پسرکش فوت میکرد ! داشت دیونه میشد ولی نمیتونست دست از این کارهاش برداره . موقعیت اجتماعی خونوادشون پایین بود.

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now