سهون غذای های یون رو بهش داده بود. دخترک در حالی که بین انبوه بالشتک های رنگی، رو به روی تلوزیونی که داشت یه لالایی ملایم پخش میکرد، لم داده بود؛ پلک هاش کم کم سنگین شد.
نگاهی از پنجره ی آشپزخونه به بیرون انداخت. ماشین های مشکی رنگی که ابدا بهشون نمیخورد مال همسایه هاش باشند، توی کوچه بود. به هر حال سهون که نسبت بهش اعتراضی نداشت و حتی خیلی خوش حال تر میشد که دو تا از اون بادیگاردها پشت در خونه اش ایستاده باشند.
لوهان توی اتاق خوابش بود و داشت با تلفن حرف میزد. خوب اینکه دوست پسرش یه مولتی میلیاردره خیلی عجیب نبود ولی اینکه خودش مستقیما با وزیر دفاع صحبت کنه، باعث میشد مور مورش بشه. از وقتی اون کلمه ی عجیب امپراطوری زیر زمینی رو شنیده بود، هر آن احتمال میداد لوهان دستش رو بگیره و برای ادامه ی زندگی به یه قصر زیر زمینی برن!
نگاهی به ظرف خالی بادوم زمینی جلوش انداخت. وقتی عصبی میشد بدون اینکه هیچ دقتی داشته باشه، شروع به خوردن میکرد. به خاطر خوردن اون همه بادوم زمینی مطمئن بود قراره یه دل در حسابی بکشه.
پتوی کوچیکی رو که روش خرس های بامزه داشت از روی صندلی برداشت و به سمت سالن رفت. خونه گرم بود با این حال سهون اون رو روی های یون انداخت.
نمیدونست ماجرا چطور قراره پیش بره. ترس که نه ولی یکم دلشوره داشت. هیوجین واقعا مرده بود دیگه؟ سهون توی یه لحظه یاد تموم دراماهایی که دیده بود افتاد. همه ی اونایی که از صخره پرت میشدند و تهش زنده و حتی کاملا سالم بودند.
-اون یه درامای کوفتی سهون.
به خودش تشر زد و باز به آشپزخونه رفت. میتونست دوتا قهوه بریزه ببره توی اتاق و دوست پسرش رو مجبور کنه تماس لعنتیش رو تموم کنه.
+خوابید؟
با صدای لوهان یه دفعه از جا پرید. دستش رو روی قلبش گذاشت و سمتش چرخید:
-ترسوندیم ...! تلفنت تموم شد؟
+آره ...ببخشید.
لوهان خسته پلک هاش رو بهم فشرد.
+دلم میخواد یه سفر بریم.
-خوب بریم.
+هنوز خیلی چیزا بهم ریخته است.
-وقتی برگشتیم مرتبش میکنیم.
لو ماگ قهوه رو به صورتش نزدیک کرد و گذاشت اون عطر تلخ ریه هاش رو پر کنه. هر دو با تن صدای پایینی صحبت میکردند تا های یون رو بیدار نکنند.
لو کمرش رو به صندلی چوبی تکیه داد و با عقب رفتنش، باعث شد صندلی روی پایه های عقبیش تکیه کنه و کمی از زمین فاصله بگیره. سهون با اخم های درهمی گفت:
YOU ARE READING
Dance On My Broken Wings
Fanfiction↳🌿 Genres໑ ↲ امگاورس ~ درام ~ انگست ↳🍏 Couples໑ ↲ هونهان ~ چانبک ↳🌿 Up Situation໑ ↲ چهارشنبه ↳ 🍏Summary این یه ماجراجویی ...شبیه قدم زدن توی جنگل سبز و پیدا کردن درخت سیبی که بلوط های تازه به شاخه های خشکیده اش بوسه میزنند یه ماجراجویی توی دل...
