🍏 PART FOUR 🍏

953 332 124
                                    


بک با عجله سعی داشت کفش هاش رو از پاش بیرون بکشه ولی ... لعنت بهش بند کتونیش دور مچش گره خورده بود . خم شد و به سرعت اون رو باز کرد . صدای جیغ ها و هق هق های تلخ اون هویج کوچولو رو میشنید و همین دست پاچه ترش میکرد .

- آقای بیون ... سه روزه آروم نمیگیره ... وضعش پیش مادربزرگشون بدتر بود ... شب ها مدام خودشون رو خیس میکردند . لونا نمیتونست دیگه گریه هاشون رو تحمل کنه دستور داد برشون گردونیم خونه .

بک فقط داشت زیر لبش به لو فوش میداد . اون مردک عوضی برای یه قرار داد دوباره به تایلند رفته بود و های یون اینبار شدید تر از همیشه بهونه میگرفت . هفته پیش به لو گفته بود که باید برگرده و اون گفته بود کارش کمی بیشتر ممکنه طول بکشه. شالگردنش رو هم کنار کفش هاش انداخت چون به شدت احساس خفگی میکرد . به سرعت از پله های کنار سالن بالا رفت و خودش رو به اتاق های یون رسوند . بشقاب های غذا وسط اتاق ریخته بودند و دختر بچه دستش رو روی گوشش گذاشته بود و با وحشت جیغ میکشید . بک حس میکرد تموم سلول های وجودش روی مرز فروپاشی . خواست به های یون نزدیک شه که دخترک اینبار بلند تر جیغ کشید . بک نگران از اینکه گلوی های یون با اون جیغ ها آسیب ببینه عقب رفت و با استرش گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون کشید . دست هاش میلرزید و بعد از دو سه باری که اشتباه کرد تونست شماره سوزی رو بگیره . با وصل شدن تماس بک غرید :

+ گوشی رو بده به اون حروم زاده ...

- رییس الان توی جل...

+ اگه اون رییس اشغالت توی گور هم باشه باید زنده اش کنی و ازش بخوای جواب من رو بده ....

- برو عقببببببببببببب ...

جیغ های یون بود . خدمتکاری سعی داشت بهش نزدیک بشه و مشت های کوچولوش رو که با شدت موهاش رو میکشید رو باز کنه ولی های یون باز جیغ زده بود. سوزی با شنیدن صدای های یون ؛ بدون مکث به سمت اتاق رفت و در رو زد . لو با چهره ی توی هم گفت :

+ خانم بائه الان توی جلسه هستیم .

سوزی نگاهش رو روی تک تک افراد توی اتاق چرخوند و با تردید گفت :

- قربان ... اضطراریه ...

+ بعدا صحبت میکنیم خانم بائه ... بیرون لطفا ...

- ولی ... دخترتون ...

لو به سرعت از پشت میزش بلند شد . حتی برای عذرخواهی هم مکث نکرد و از اتاق بیرون زد . با بسته شدن در پرسید :

+ چی شده سوزی؟

سوزی فقط تلفن رو سمت لو گرفت . لو با تردید جواب داد :

+ بله ؟

بک با شنیدن صدای لو منفجر شد :

- برام مهم نیست چه امپراطوریه گوه گرفته ای رو اداره میکنی لو ... برام مهم نیست یه آلفای غالب یا هر کوفتی که هستی !! فقط اینو میدونم که دخترت اینجا داره میمیره و پدر لجن گرفته اش به فکر اینکه که با چیدن اسکناس هاش روی هم به آسمون برسه .

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now