🍏PART FIFTEEN🍏

890 295 414
                                    


Easy come, easy go, that's just how you live oh
زود با همه صمیمی میشی و زودم فراموششون میکنی ، روش زندگی ت شده این
Take, take, take it all, but you never give
بگیر، بگیر، همه شو بگیر، ولی هیچوقت چیزی نمی بخشی

قلبش رو حس نمیکرد.دستاش روی سیم ها حرکت میکرد بدون اینکه بخواد ریتم رو در نظر بگیره. چی ازش مونده بود حالا دیگه؟ اون هر چیزی که داشت رو به بک داده بود . امگای پرتقالی که هیچ وقت نخواست تو باغچه اون ریشه بده.


Should've known you was trouble From the first kiss
باید میدونستم تو دردسری از همون بوسه اول
Had your eyes wide open
چشمات کاملا باز بودن
Why were they open?
چرا باز بودن؟

اولین بار بک رو توی کافه پدرش بوسید . میدونست اون امگا بعد از ظهر ها به کافه پدرش میره؛پس یه روز کامل منتظرش بود و همون لحظه ای که بک اومد توی مغازه سفارشات جدید پدرش رسید و چان علی رغم میل باطنیش که میخواست بایسته و ساعت ها به اون امگا زل بزنه؛مجبور شد کارتون ها رو به انباری ببره و داشت زیر لب نق میزد که :

-کمک نمیخواین ...؟

لب های پسر روبه روش برق میزد.شبیه یه پوست پرتقال تازه که انگار شبنم بارون شب قبل روش جا مونده . فقط سرش رو تکون داد و امگا کارتون کوچیک تری رو برداشت و پشت سر چان به انباری رفت . چان مطمئن بود هر وقت مامانش کیک میپزه دماغش با انزجار از بوی وانیل ها چین میفته ولی حالا جوری نفس میکشید که انگار ریه هاش فقط با وانیل پر میشه . میدونست اون امگا کوچولوی پشت سرش احمق نیست و نگاه های خیره اش رو شناخته. تا قبل دیدن بک توی کافه سر و کله چان اونجا پیدا نمیشد و حتی پدر و مادر چان هم جلو بک بهش تیکه مینداختن . چان کارتون رو توی قفسه ای گذاشت و گفت :

+من ازت خوشم اومده!

بک دستاش رو برد پشت کمرش و تو هم قلابشون کرد .

-پس چرا نمیبوسیم ؟

چان بیشتر از اون تحمل نکرد و بک رو کوبید به قفسه پشت سرشون.قبل از اینکه پلک هاش بسته بشه گفت :

+این اولین بوسم نیست  ولی میتونم قول بدم آخرینش باشه.

چشم های بک کمی رنگ تردید گرفت تو یه لحظه خواست عقب بکشه. شاید فقط تحت تاثیر هورمون های عجیب اون آلفا یا نگاه خیره اش بود . اون از وقتی امگا شده بود؛منتظر جفت تقدیریش بود .شاید اصن فقط از اینکه توجه اون آلفا رو داشته خوشحال بود به هر حال این حس بود که کمتر تجربه کرده بود. اینکه برای یه شخص مرکز تمام توجهش باشی، بک خودخواهانه این رو دوست داشت. با این حال گفت:

-این اولین بوسمه ولی نمیتونم قولی بد...

قبل از اینکه بک جمله اش رو ادامه پیدا کنه لب های چان کلماتش رو بین لب هاش دفن کرد.

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now