🍏PART TWO 🍏

1.2K 363 196
                                    

چین گوانگژو دسامبر ۲۰۲۵

کارمند ها جوری مشغول به کار بودند که انگار نه انگار آخرین روز های سال است و باید درگیر دل مشغولی هاشون واسه سال جدید باشند . تا دقایقی دیگه جدید ترین شات کنترل کننده های هیت عرضه میشد و همگی سخت مشغول بودند .یکی از کارمند ها پرسید :

- آقای وانگ هنوز شرکت نیومده؟

مردی که از زور بی خوابی پای چشماش اندازه دو بند انگشت گود رفته و سیاه شده بود با خستگی گفت :

- از پنج روز پیش از اتاقش بیرون نیومده .

+ اون مرد روانیه ...

همکار کنارش همونطور کرواتش رو توی اسکرین کامپوترش چک می کرد تا از صاف بودنش مطمئن باشه گفت :

- و بدون همه مون رو هم روانی میکنه .

هر از گاهی صدای فلش دوربین و زمزمه ی خبرنگار هایی که توی سالن کنفرانس جمع شده بودند به گوش می رسید . سوزی با نیم نگاهی، چهره ی خسته کارمند ها رو از نظر گذروند و به سمت آسانسور رفت . وقتی از تنها بودنش توی آسانسور مطمئن شد رژ لب قرمزی رو از جیب کتش بیرون کشید و رنگ لب هاش رو تمدید کرد . چند باری لب هاش رو روی هم کشید و دستی بین موهای تازه رنگ شده اش کشید . با صدای دینگ آسانسور رژ رو توی جیبش برگردوند و به سمت اتاق رییسش رفت . منشی با دیدن سوزی از جا بلند شد و سری براش خم کرد و سوزی تنها به تکون دادن سرش اکتفا کرد . چند ضربه ای به در زد و بعد از اینکه اجازه ورودش صادر شد به داخل اتاق رفت . با قدم های کوتاه ولی محکم رو به روی میز آقای وانگ ایستاد و متنی که تا یک ساعت پیش رییسش میگفت افتضاحه و باید ویرایش بشه رو بعد از انجام اصلاحات نهایی جلوش گذاشت . نگاهی به ساعت چوبی روی دیوار کرد :

- حدودا یک ساعت تا شروع کنفرانس مونده قربان ...

رییسش بی توجه به اون با جدیت کاغذ هایی رو رصد میکرد و چشم هاش به خاطر ساعت ها زل زدن به صفحات از پشت شیشه نازک عینکش از خستگی رو به سرخی میزد . سوزی چند ضربه ای روی میز رییسش زد تا حواسش رو به خودش جمع کنه . با بالا اومدن نگاه آلفای روبه روش و نگاه سوالیش که تو چشم هاش خیره شده بود گفت :

- بهتره روی متن کار کنید قربان ...

+ من کار دارم بگو یه کسی دیگه کنفرانس رو انجام بده ...

سوزی سعی کرد خونسرد باشه .

- قربان شما گفتید متن رو اصلاح کنم

+ چون یه چرت محض بود و نیاز به اصلاح داشت ... آیا گفتم اصلاحش کن تا من بخونمش؟

سوزی مطمئن نبود" به مرز انفجار رسوندن دیگران" یه قدرت ماورائی یا نه ولی هر چی که بود رییسش این توانایی رو داشت . با این حال میدونست عصبی شدن فقط و فقط خودش رو تو دردسر میندازه پس یک نفس عمیق کشید و گفت :

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now