🍏PART ELEVEN🍏

867 303 334
                                    


ایون وو به همراه جونمیون توی راهرو ایستاده بودند . امروز آخرین روز بستری بودن های یون توی بیمارستان بود و لو به هیچ وجه اجازه نداده بود دخترش رو به اون عمارت نفرین شده ببرن . ایون وو از وقتی فهمیده بود های یون توی بیمارستان مدام گریه میکرد که میخواد ببیندش . لو جلوی پسرکی که چشماش به خاطر گریه ی زیاد پوف کرده بود زانو زد .

+ امروز تموم میشه ایونی ... بعد میتونی بیای خونه ی ما و با های یون بازی کنی .

ایون وو دست بند مهره داری رو به سمت لوهان گرفت .

-میشه اینو بهش بدین ؟ اون ...حتما خیلی درد داره .

لو دستبند رو از دستای لرزون پسرک گرفت :

+خودت واسش درست کردی ؟

-اوهوم ... های یون چیزای جادویی رو دوست داره . این ... خوب شاید جادویی باشه! یعنی من امیدوارم وقتی دستش کرد ... دیگه درد نداشته باشه .

لو از جاش بلند شد:

+ تو هم تبدیل شدی ایون وو چند سال پیش ولی خوب ... چیزی از دردش یادت میاد؟ مطمئنم های یون هم یادش نمیمونه .

یک ساعت دیگه های یون باید تبدیل میشد . لو امیدوار بود این پروسه زودتر تموم بشه توی این یک هفته اندازه تموم سال های عمرش احساس ضعف و خستگی میکرد . جیغ های دخترکش هنوز توی سرش بود . حس میکرد به یه جلسه درمانی ویژه هیپنوتیزم یا یه چیزی شبیه بهش احتیاج داره تا این بخش از خاطراتش رو پاک کنه ! دردی که دخترکش میکشید از دردی که گذشته بهش داده بود سنگین تر بود . پدر بودن همین بود دیگه ... !

-دیروز رفتیم با بک خونت ... همه چیز رو واست جفت و جور کردیم .

+ممنون جونمیون .

-نمیخوای بمونم ؟تبدیلش که تموم شد برسونمتون ... چشمات پر از خوابه !

+نه راننده هست احتیاجی نیست .

-خیلی خوب پس ما میریم .

برای ایون وو دست تکون داد و به اتاقی که دخترش بود برگشت . به خاطر دستی که توی اتل بود نمیتونست خیلی تکون بخوره ولی درد بدی هنوزم به استخوان هاش فشار میاورد و میخواست اونا رو پودر کنه .

-آپا ...

با لحن پر از بغضی پدرش رو صدا زد . لو کلافه شده بود . دلش میخواست به های یون بگه "بس کن اینطوری من رو صدا نزن وقتی نمیتونم هیچ کاری واست انجام بدم ".دست بندی که ایون وو درست کرده بود رو توی دست دخترش کرد .

+نیگا اینو ایون وو اورده گفت جادویی ...

چشم ها اشکی دخترش با این حرف کمی از هم باز شد و به دستبند مهره ای نگاهی انداخت . یه آویز ماهی آبی هم داشت دستبندش .

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now