🍏PART TWENTY FOUR🍏

746 259 422
                                    


قبل از اینکه به وانگ لوهان جواب بله بدم، دیدمش . توی دبیرستانمون بود. اولین بوسه ام بود و ... اولین عشقم! همیشه ی خدا یه جای تنش کبود بود. از همین کبودی ها قصه مون شروع شد. توی حیاط پشتی مدرسه، وقتی داشت یه سیگار ارزون دود میکرد، پمادی رو که از درمانگاه مدرسه گرفته بودم رو روی زخم های صورتش میزدم. بوی دود میداد . همون دودی که از دودکش یه خونه ی قدیمی موقع بارون بیرون میاد.

قرار شد با وانگ لوهان ازدواج کنم و برای همیشه اون رو فراموشش کنم. چون هیچ وقت بهم نگفت دوستم داره . فقط هر از گاهی توی همون حیاط پشتی میکوبوندم به دیوار و لب هام رو میبوسید . وقتی عقب میکشید من همونطور که لب هام میلرزید زمزمه میکردم براش'دوستت دارم' .

من به عنوان نامزد رسمی رهبر پک انتخاب شده بودم ولی ... اون بعد مدت ها گم و گور شدن سر راهم پیداش شد. هیچی نمیگفت ... اون لعنتی هیچ وقت حرفی بهم نمیزد فقط من رو میبوسید و من همه چیز رو میفهمیدم. به هیوجین گفتم دست از سرمون برداره، گفتم عکس ها و فیلم هام رو از زمانی که توی بار میرقصیدم منتشر میکنم. اون زن حلیه گر فقط گفت برم و راحت باشم. من رفتم ولی ... برگشتم. اینبار با پای خودم. پدر و مادرم زنجیر بستن دور و دست و پام که نتونم جلو تر برم.

با پای خودم برگشتم تا کسی که دوستش دارم سالم بمونه. من حتی اگه قدرت توی دست هامم بود. بلد نبودم ازش استفاده کنم. همینقدر بی عرضه بودم. اون اولین باری بود که من همسرم رو ترک میکردم. اولین باری که هیوجین همیشه به عنوان حقیقت به خورد همه میدادش.

روز عروسیم اومد . نزدیک به جایگاه نشست . وقتی داشتم جلوی لوهان قسم میخوردم تو چشم های اون نگاه میکردم. لوهان فهمید نگاهم بهش نیست . ولی سرش رو نچرخوند تا صاحب چشمام رو پیدا کنه . به جاش جلو اومد . لب هام رو بوسید و گفت متاسفم .

اون روز فکر میکردم به خاطر این متاسفه که نمیتونه هیچ عشقی بهم بده ولی حالا میفهمم چرا! به خاطر این بود که توی چشمام خواستن رو دیده بود، خواستن یکی دیگه رو. متاسف بود چون همون روز باید اون همه خواستن رو

توی چشمام میکشتم . شب اول ازدواج لوهان باهام نخوابید. بند لباسم رو باز کرد . سنگ کاری های روی لباس زیر بغل و سر شونه هام رو زخم کرده بود . یه پماد آورد تا روی زخم هام بزنه . همونی بود که من توی حیاط پشتی روی زخمای اون میزدم . اون شب گذاشت برهنه توی بغلش گریه کنم، برای عشقی که از دست دادم و اون نوازشم کرد . شاید نوازش هاش گرم نبود ولی انجامش داد . ولی دوستش داشتم .

شب های بعدی لوهان به خونه نیومد ، توی شرکت بود . از اول میدونستم

شغلش اولویتشه . اون مردی نبود که همراهم به پیکنیک یا سینما بیاد . با این همه مادرم و هیوجین مدام بهم فشار میاوردن که لوهان باید سریع تر مارکم کنه. تا اینکه خدمتکار ها گفتن لوهان امشب به خونه میاد . یه لباس قرمز پوشیدم. یه رژ قرمز و تختی که پر از گلبرگ های رز قرمز بود . لوهان اومد خونه. شبیه یه بسته کادو پیچ شده آماده روی تختش نشسته بودم . یه سلام کوتاه بهم کرد و رفت حمام . استرس داشتم . میخواستم از اون خونه فرار کنم . حالا که فکرش رو میکنم اون روز ها خیلی بی عرضه بودم . میتونستم با یه تیغ خود و لوهان رو از اون اجبار راحت کنم ولی زنده موندن و عذاب کشیدن رو به جاش انتخاب کردم .

Dance On My Broken Wingsजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें