🍏 PART SIX 🍏

952 335 165
                                    


عملا با بوسیدن پیشونی اون دختر خراب کرده بود . نگاهش به عکس دلربا افتاد . این زن اونقدر توی زندگیش نبود و همون حضور کمش هم پر از درد بود که گاهی هر چی مربوط بهش میشد رو فراموش میکرد . نمیدونست این چندمین باریه که تماس های مادربزرگش رو رد میکنه . تیم حقوقی پیشنهاد داده بود مین یانگ با یه کسی سر قرار بره و اینطوری وانمود کنن اون ها فقط دوستای صمیمی هستند به هر حال که این تنها ملاقاتشون بود . لو میدونست راضی کردن مین یانگ ممکنه زمان بر باشه اون دختر احساساتی وضع شرکت و سهام و چیز هایی که لو یه عمر براش وقت گذاشته بود حالا کمتر از چند ثانیه قرار بود تبدیل به خاکستر بشه واسش مهم نبود . توقع داشت شاید لو توی این شرایط با شجاعت بگه باهمن و دوستش داره و .... لو هیچ وقت اینکار رو نمیکرد . چیزی بین اون مین یانگ وجود نداشت بوسه هیچ وقت یه گره محکم نیست تو میتونی هزاران نفر رو ببوسی با هزاران نفر بخوابی ولی با این چیزا اونا اولویت زندگیت نمیشن . حتی اگه چیزی شبیه عشق هم بینشون وجود داشت لو قرار نبود به خاطرش شغل و موقعیتش رو قربانی کنه .

سوزی گفت سعی میکنه با مین یانگ حرفبزنه اون رو در این مورد راضی کنه و لوبا این ایده موافق بود میترسید خودش پیشقدم بشه و بدتر همه چیز رو بهم بزنه . های یون رو فرستاده بود خونه پدریش . اونجاجاش امن تر بود . خبرنگارهای زیادی جلوی در ساختمونشون بودند . هر چند که جلوی عمارت وانگ هم خبرنگارهای زیادی بودند ولی خوب امنیت اونجا بالا تر بود بک میگفت با های یون تماس داشته تا از حالش مطلع بشه و چندباری توی پیام هاش به لو گفته بود که های یون مدام بهونه میگیره و میخواد باهاش حرف بزنه ولی لو واقعا عصبانی بود و اونقدر تمرکز نداشت که بتونه جواب های یون رو بده .

سه روز از این افتضاح میگذشت لو نمیفهمید چرا اون عکس های ساده با همچین تیتر های عجیبی منتشر شدند و حالا بدتر از همه همسرش بود که ترند اول توییتر شده بود . همیشه بقیه پسر های خونواده رو به خاطر اینکه گند بالا میارن سرزنش میکرد و حالا ... این افتضاحی بود که خودش به بار آورده . چند ضربه ای به در زده شد و بعد از اون سوزی به اتاق اومد . اتاق توی بوی الکل و سیگار غرق شده بود .

+ مادر همسرتون قراره امروز یه مصاحبه انجام بدن در باره دلربا و بیماریش. مادربزرگتون دارن اوضاع رو کنترل میکنند .

-اون فقط با دروغ هاش اوضاع رو بدتر میکنه .

+ راستش من به دیدن مین یانگ رفتم و خوب میدونید اون به هیچ عنوان راضی نمیشه شاید بهتر باشه خودتون کمی باهاش حرف بزنید .

-میدونی که حرف من براش اهمیتی نداره .

+ ولی احساسات شما داره ... چیزی بهش بگید که بتونه تحت تاثیر قرارش بده . جوری برخورد نکنید که انگار دوست دارین پیشنهاد رو قبول کنه!

Dance On My Broken WingsWhere stories live. Discover now