🍏PART THIRTY FIVE🍏

855 249 457
                                    


یک ماه بعد

-خود اوپا بهم گفت میتونم نگهش دارم.

+گفت میتونی نگهش داری چون داشت میرفت یه جای دیگه. حالا که برگشته باید بهش بدی.

های یون و بکهیون رو به روی پنجره های آکاردئونی چوبی ای که رو به حیاط باز میشد نشسته بودند. چان قبل از رفتنش جعبه ی موزیکالی رو که خودش برای بک طراحی کرده بود به های یون داده بود. فکر میکرد هیچ وقت شانس دوباره بودن کنار بک رو نداره پس میخواست این یادگاری رو یک جوری به دستش برسونه. حالا بکهیون داشت با های یون سر پس گرفتن اون جعبه بحث میکرد.

-نمیخوام مال خودمه.

+مال تو نیست. سانگها تلسکوپ چان رو پس داده تو هم باید پسش بدی.

چان سینی به دست از آشپزخونه بیرون اومد.

-بک واقعا داری باهاش کل کل میکنی؟

های یون لب هاش رو جلو داد و با بغض ساختگی گفت:

+اوپا ... بکی اذیتم میکنه.

بک با چشم های گرد شده به اون جونور موذی نگاه کرد. اون لعنتی میدونست نقطه ضعف چانیول دختر بچه های دماغوئه.

-میتونی بازم پیش خودت نگهش داری.

+یول...!

بک معترض اسمش رو صدا زد. چان به سمت حیاط ویلا میرفت.

-عزیزم بعدا بهت پس میده دیگه اذیتش نکن.

با رفتن یول به سمت باربیکیوی توی حیاط بک دوباره گفت:

+ولی مال منه.

های یون شونه ای بالا انداخت:

-نمیتونی ازم بگیریش.

بک خودش رو روی زمین انداخت، توی هوا لگد میپروند و صداهای عصبی از خودش در میاورد. لو سینی رو از چان گرفت:

-حالش بهتر شده!

چان به بکهیونی که شبیه بچه های شش ساله کنار های یون بود، نگاهی کرد.

+آره خیلی بهتر شده. راستش وقتی دکتر بهمون گفت گرگش هنوز هست خیلی خوشحال شد. ولی خوب اون نمیتونه هیچ فرومونی رو حس کنه. این یکم ناراحتش میکنه. دکتر گفت شاید این توانایی گرگش برگرده ولی نمیشه نظر قطعی داد. ممکن فردا باز بتونه حس کنه و ممکن تا چند سال دیگه این اتفاق نیفته. 

لو گوشت ها رو با انبر برداشت.

-به خاطرش ناراحت نیست؟

+فقط همون روز اول حسابی گریه کرد و عصبی بود. بعدش دیگه چیزی راجع بهش نگفت. نمیخوام بهش سخت بگیرم و مدام ازش بپرسم ناراحتش میکنه یا نه. اونم اینطوری راحت تره. میدونی که فعلا داره از این قضیه سو استفاده میکنه.

Dance On My Broken WingsOnde histórias criam vida. Descubra agora