سرش رو از روی پرونده بلند کرد و تابی به گردنش داد که صدای مهره هاش بلند شد . سوزی با یک فنجون قهوه و یه برش کیک اسفنجی وارد اتاق شد .
-قربان ... خیلی دارین به خودتون فشار میارین .
+باید اینا رو زودتر تموم کنم . دستگاه های جدید چطور پیش میرن ؟
سوزی آیپد رو روشن کرد برنامه ای رو باز کرد :
-همه چی خوب و آزمایشات نمونه حیوانیش مثبت بوده سه تا داوطلب برای سری جدید داریم . حواسمون بود که اطلاعاتی ازش منتشر نشه .
+خوبه . غرامت دادگاه رو به خیریه دادی ؟
سوزی برنامه ی دیگه ای رو باز کرد و لو تونست تیتر مقالات مثبتی که راجع بهش نوشته شده بود رو ببینه .
+اوضاع چین چطوره؟
+آقای وو با سرمایه گذار ها صحبت کردند فکر کنم بتونید آخر ماه خودتون برید اونجا تا قرار داد نهایی رو امضا کنید نسخه اولیش برامون فکس شده که لابه لای فایل هایی بود که صبح واستون آوردم .
-آره دیدمش ...
کمی از کیک رو خورد و فنجون قهوه اش رو برداشت .
+کار دیگه ای ندارم برای امروز ؟
-یه جلسه تلفنی فقط ساعت 3 با نمایندمون توی اندونزی دارین .
همونطور که داشت از حس خیس خوردن بافت های کیک با طعم تلخ قهوه لذت میبرد کاغذی رو امضا زد و به سمت سوزی گرفت:
+تا پیدا شدن یه مدیر مطمئن برای شعبه تایلند به شیو بگو همونجا بمونه.
-بله قربان . هفته ی دیگه سالگرد تاسیس شرکته قربان برنامه ای واسش دارین ؟
اخم های لو توی هم رفت .
+یه مهمونی کوچیک تو یه هتل خوب هماهنگ کن . ببین میتونی وزیر بهداشت رو دعوت کنی یا نه . بعد از اینکه توی مراسم تبدیل های یون بودن و من به اون مراسم نرفتم فکر کنم از دستم دلخورن. یه دعوت نامه مخصوص واسشون بفرست .
سوزی بعد از تعظیم کوتاهی از اتاق بیرون رفت. لوهان گوشیش رو برداشت و قبل از اینکه تردید دست و پاش رو ببینده شماره سهون رو گرفت . هنوز دومین بوق نخورده بود که تماس وصل شد . خوب ... چی باید میگفت ؟ دستپاچه به نظر میرسید. اینطور نبود که چیزی بین اون و سهون باشه ... خوب بود ولی چیز واضحی نبود . سهون جای تتوش رو بوسیده بود ... یک بار بغلش کرده بود و اون هم به خاطر سرماخوردگیش براش میوه فرستاده بود ... شاید بهتر بود قبل از اینکه جلو برن حرف میزدن . سعی کرد با سرفه ای صدای مضطربش رو آروم کنه .
+سلام ...
صدای گرم سهون قلبش رو قلقلک میداد :
-سلام ...
YOU ARE READING
Dance On My Broken Wings
Fanfiction↳🌿 Genres໑ ↲ امگاورس ~ درام ~ انگست ↳🍏 Couples໑ ↲ هونهان ~ چانبک ↳🌿 Up Situation໑ ↲ چهارشنبه ↳ 🍏Summary این یه ماجراجویی ...شبیه قدم زدن توی جنگل سبز و پیدا کردن درخت سیبی که بلوط های تازه به شاخه های خشکیده اش بوسه میزنند یه ماجراجویی توی دل...
