×کی اونجاست؟
+منم هیونگ
صدای قدم های سنگینی که خیلی سریع از پله ها بالا میومد توی گوشم پیچید
مردی چهار شونه با قدی بلند وارد اتاق شد
از همون نگاه اول شناختمش
نامجون بود
شایعه شده بود که بعد از اتحاد دوباره برگشته به عمارت کیم
ولی فکر میکردم دروغهانگار اشتباه میکردم
تهیونگ باز به صدا اومد
+هیونگ این جونگ کوکه همسر آیندم
جونگ کوک اینم داداشمه کیم نامجوننامجون بهم لبخندی زد
منم بهش لبخند زدم
اون برادر تهیونگه
نمیتونم خودمو ضعیف نشون بدم
دستش رو به سمتم دراز کرد
×از آشناییت خوشبختم جئون جونگ کوکصدامو صاف کردم و صاف ایستادم
_بله منم همینطوردستم رو برای چند ثانیه نگه داشت و با چشاش بهم خیره شد
برای چند ثانیه بهش نگاه کردم
نامجون بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه بهش گفت:
×جین داشت دنبالت میگشت بهتره بری ببینی چیکارت دارهتهیونگ گفت:
+باشه..جونگ کوک تو بهتره بری بیرون منتطر بمون-×نه!
............
............روی کاناپه توی یکی از اتاق های نشمین عمارت کیم نشسته بودم
چه اتفاقی داشت میوفتاد؟
مگه قرار نبور بریم تمرین رقص؟
چرا الان من جلوی خانواده تهیونگ نشستم؟
اصن چرا اینطوری نگام میکنن؟
سرم رو بلند کردم و نگاهی به نامجون که روی مبل جلویه من نشسته بود
پا رو پا انداخته بود و کتابی دستش بود
سریع باهاش چشم تو چشم شدم و به جای دیگه ای نگاه
کنارش خانم کیم که مادر تهیونگ بود نشسته بود
به مبل تکیه داده بود و با نگاهش داشت منو له میکرد
انگار بین دوتا دیوار که بهم نزدیک میشدن گیر کرده بودم
سعی کردم صاف بشینم
الان وقتی نبود که ساکت باشم
_از آشناییتون خوشبختم امیدوارم اتحاد خوبی باهم داشته باشیم
نامجون به سرعت پوزخند صدا داری زد و جای دیگه ای رو نگاه کردمادر تهیونگ به دنباله من گفت:
÷واقعا فکر کردی اومدیم راجب اتحاد حرف بزنیم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...