part 10 passed out?!

4.5K 751 254
                                    


آخی زیر لب گفت
بیاد آورد که همسرش زخمیه!
ممکنه پاش دوباره خونریزی کرده باشه

سعی در بلند شدن داشت که متوجه برخورد چونش با  موهای نرم تهیونگ شد
چند لحظه مکث کرد

تهیونگ مثل یه کوالا بهش چسبیده بود

از شدت کیوت بودن تهیونگ گونه های جونگ کوک قرمز شد

لبخندی زد

نگاهی به پاش انداخت و خونریزی نداشت پس نیازی ندید این موقعیت خوب رو خراب کنه

به آرنجش تکیه داد و با لبخند به تهیونگ خیره بود
از این اتفاق به بهترین شکل ممکن لذت میبرد

آروم آروم متوجه نفس های سنگین تهیونگ شد
دستی رو کمرش کشید

بدن امگاش داشت میلرزید!

سریع بلند شد و تهیونگ رو از خودش فاصله داد
چشمای امگاش بسته بود و آزرده بنظر میومد

تهیونگ.. غش کرده بود؟

به پهلو، همسرش رو به خودش تکیه داد
با دستش دمای بدنش رو چک کرد
تب نداشت..
برعکس
بدنش داشت یخ میزد

بارها احتمال داده بود شاید هیتش باشه
ولی هیچ رایحه ای از خودش خارج نمیکرد و دمای بدنش هیچ نشونه ای از تب و گرما نمیداد

نمیتونست اینجا تنهاش بزاره و بره مادرشو خبر کنه
باید چیکار کنه؟!

زمزمه تهیونگ، توجه جونگ کوک رو کامل به خودش جلب کرد
تهیونگ التماس آب میکرد

الفا زیر لب گفت:
_آب..؟
اب از کجا بیارم؟!

تهیونگ رو روی تخت گذاشت
دستش لرزونش رو فشرد

تهیونگ توی خواب ناله های دردناکی میکرد که قلب جونگ کوک رو به آتیش میکشید

با چهره غمگین از امگاش خواست منتظرش بمونه
_زود برمیگردم

جونگ کوک به سرعت خودشو توی راهرو رسوند
انتهای راهرو خدمتکاری رو دید که باز با سینی شیرینی به سمتش میومد

جونگ کوک با قدمهای سریع به سمتش دوئید
همون خدمتکار چند دقیقه پیش بود

شونه هاشو گرفت و تو چشماش زل زد
_میدونم عجله داری ولی ازت یه خواهشی دارم
با سریعترین سرعت ممکن برام یه لیوان آب بیار

خدمتکار توی سکوت سرشو بالا پایین کرد
سینی شیرینی رو نزدیک دیوار گذاشت و از راهی که اومده بود برگشت

جونگ کوک همونجا منتظر موند
دقایقی نگذشته بود که خدمتکار با یه بطری آب معدنی برگشت
نفس نفس میزد

از دور شروع به صحبت کردن کرد
& اگه لیوان میاوردم نمیتونستم بدوئم برا همین آب مع-

FUCK YOU Where stories live. Discover now