part 28 you're an idiot!

3.2K 582 102
                                    

_ ولی اون میگه آمادگیشو نداره..

هوسوک سعی کرد کمی فکر کنه تا برای دوست قدیمیش راه حلی پیدا کنه

× خب وقتی میگه آمادگیشو نداره یعنی نداره!
تو حق نداری مجبورش کنی

_میدونم.. باور کن میدونم و واقعا هم دارم سعی خودمو میکنم
ولی ببین منم حق دارم خب !

جونگکوک دستش رو روی چشماش کشید
با صدای آروم تری گفت:
+من چم شده.. شبیه بچه ها رفتار میکنم

هوسوک لیوان شکلات داغ رو به جونگکوک داد و کنارش نشست
×ببین مطمئنم اونم خیلی راجب این موضوع فکر میکنه
و بزودی با خودش کنار میاد
فقط یکم صبر داشته باش..

جونگوک خودشو ولو کرد و دراز کشید
_هیووونگ این روزا خیلی ذهنم درگیره

هوسوک آهی کشید

+نظرت چیه یکم هوا بخوریم؟
مطمئنم حالتو بهتر میکنه

آخرای پاییز بود و هوا سرد شده بود
کتشون رو پوشیدن و از خونه بیرون رفتن

تو این چند ماه اخیر اتفاقای زیادی افتاده بود

جونگ هیون.. به اعدام محکوم شد
بعد از مرگش، مردم امیدوار شدن که بقیه اشراف زاده ها هم مثل جونگ هیون سقوط کنن

رئیس جمهور هم حرکت های زیادی کرده بود و دیگه کم کم معلومه قراره همچی از وسط برداشته

یک ماه بعد از مرگ جونگ هیون و مجازات چندین اشراف دیگه بخاطر جرم های گذشتشون..

رئیس جمهور دستور برادشته شدن نام اشراف رو داد

بله درسته..
دیگه اشراف زاده ای در کار نبود

مجازات جرم ها برای اشراف سابق و مردم یکسان بود
مقدار سود از کارشون و همچینین قدرتشون

همه چیز از بین رفته بود

تهیونگ و جونگکوک.. تمام این کارهارو برای این شروع کردند که بتونن از هم جدا شن..

*!*فلش بک*!*

محل سخنرانی رئیس جمهور بود و تهیونگ و جونگکوک با ماسک و چهره پوشیده شده میان مردم بودند

دستور رئیس جمهور برای برداشت اختلاف طبقاتی داده شد و هورا مردم بلند شد

همه خوشحال بودند و جشن میگرفتن

موسیقی در تمام جاده ها بر پا بود و مردم توی خیابون ها میخندیدند

در حالی که.. خاندان های اشراف.. بخاطر نزولشون
و همسان شدن با مردمی که مثل حیوان بهشون نگاه میکردند خشمگین بودند

خودشون رو توی خونه هاشون با عصبانیت حبس کرده
و به این وضعیت لعنت میفرستادند

میشد نگاه منفورشون رو از پنجره هاشون دید..

FUCK YOU Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu