دست گچ گرفته شدش رو درون محافظ قرار داد و وارد وان شد
آب از دیواره های وان سرازیر شدبه دستش نگاهی انداخت و با چهره درهمی زیرلب گفت:
+سه ماه دیگه.. لعنت بهشدستش الان فقط کمی باندپیچی دورش داشت اما هنوز حرکت کردن با اون باند های سفید دور انگشتاش سخت بود
جوری که انجام کارای روزانه هم براش مشکل بود
بستش دکمه های پیراهنش
غذا خوردن
بستن بند کفشش
ورق زدن کتاب
نوشتن و خیلی چیزایه دیگه!تموم این مدت جونگکوک تو خیلی از این کارا بهش کمک میکرد
از این متنفر بود که کسی این کارارو براش انجام بده
ولی.. جونگکوک فرق داشت.و تهیونگ هم از این بدش میومد
خیلی راحت بهش اجازه داده بود وارد قلبش بشه
فقط بخاطر اون لبخند احمقانه و رایحه مزخرفش!آهی کشید
ولی دیگه نمیتونست کاری کنه
برای تهیونگ، عاشق شدن چیزی به اسم راه برگشت نداشت
عاشق شدن براش مثل جاده ای یک طرفه بود
اون حالا تمام آیندش رو با جونگکوک میدید
هیچ راهی برای خروج جونگکوک از زندگیش وجود نداشت و اون هرگز این اجازه رو نمیداد!ضربه های آرومی روی در قرار گرفت و بعد باز شد
جونگکوک بود که وارد حمام میشد
_کمک نمیخوای؟
تهیونگ لبخند خسته ای زد
+موهامو واسم بشورجونگکوک بلافاصله آستیناشو بالا زد و شامپو رو برداشت
موهای تهیونگ رو خیس کرد و بعد با مقداری شامپو شروع کرد به ماساژ دادن سر تهیونگ
تهیونگ بی توجه به جونگکوک گردنش رو روی دیواره وان استراحت داد و چشماشو بست
+اگ رفت تو چشام میزنمت!_نمیره. تازه این زد سوزشه
+واقعا!؟
جونگکوک شامپو رو به تهیونگ نشون داد
+همم
تهیونگ سرش رو آویزون کرد و به جونگکوک نگاه کرد
جونگکوک چند لحظه دست از کار برداشت
کمی بهم نگاه کردن و بعد تهیونگ گفت:
+میخوام ببوسمتجونگکوک با دستای کفیش زیر چونه تهیونگ رو گرفت و بوسیدش
تهیونگ منتظر نموند و از زبونش استفاده کرد
این کارش باعث تحریک جونگکوک شد
پس با تهیونگ همکاری کردجونگکوک بوسه خیسی رو با تهیونگ شروع کرد که مشخص بود پایانش نزدیک نیست
کمی از هم جدا شدن
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...