part 36

2.9K 465 107
                                    

تهیونگ با چهره ای نگران دستاش رو دور شکمش حلقه کرده بود
ساکت نشسته بود به جونگکوک نگاه میکرد

جونگکوک ماشین رو پارک کرده بود و با پلیس تماس گرفته و قضیه رو براشون شرح داده بود

بعد از اون به یونگی زنگ زد
نگران بود اما بخاطر تهیونگ هم که شده بود سعی میکرد آروم بنظر بیاد تا حال تهیونگ‌ بد تر از این نشه

جونگکوک به وضوح لرزش دستای تهیونگ رو میدید

قبلا به ندرت میشد دید که تهیونگ از چیزی بترسه.. اما الان..
مشخص بود که بیشتر نگران بچه توی شکمشه تا خودش

جونگکوک دست لرزون تهیونگ رو گرفت و فشرد ‌
گرمای دست جونگکوک قلب تپنده تهیونگ رو آروم کرد

و با لبخندی که جونگکوک براش زد نفس راحتی بیرون داد

جونگکوک هنوز با تلفن حرف میزد

از یونگی خواست که بفهمه کسی که تهدیدشون کرده کیه و دقیقا چیکار میخواد بکنه
و بعد با کمک پلیس جلوشو بگیره

یونگی بلافاصله درخواستش رو قبول کرد
میخواستن قطع کنن که یونگی دوباره جونگکوک رو صدا زد
÷هی جونگکوک!

جونگکوک جواب داد
_هم؟

÷میتونین از دوجول مراقبت کنین؟
شاید بتونه حواس تهیونگ رو پرت کنه‌. میدونی که استرس براش خوب نیست

_باشه میام دنبالش

بعد از خداحافظی تلفن رو قطع کرد و دوتا دستای تهیونگ رو توی دستش گرفت

به چشمای نگران تهیونگ نگاه کرد و بلافاصله دستاش رو بوسید

_هیچ اتفاقی نمیفته خب؟ خودتو نگران نکن
اونا سریع پیداش میکنن و اونم هیچ غلطی نمیتونه بکنه

تهیونگ هومی از ته گردنش کرد و این فقط خبر از بغضش میرسوند

جونگکوک کمی مکث کرد و بعد موهای تهیونگ رو از روی پیشونی و چشماش کنار زد

_یونگی‌ گفت از دوجول مراقبت کنیم. مشکلی که نداری؟

+جونگکوک لابد دیوونه شدی. روشن کن بریم دنبالش.

با شروع حرکت ماشین، دوتا ماشین دیگه پشت سرشون شروع به حرکت کردند

اونها بادیگارد هایی بودن که مادر تهیونگ براشون استخدام کرده بود

بخاطر حساس بودن تهیونگ بهشون دستور داده شده بود که از راه دور مراقبشون باشن
هیچ حرکت اضافی نکرده و تو دستو پاشون نپیچن

جونگکوک فرمون ماشین رو محکم میفشرد و با کلافگی دستش رو توی موهاش میکشید

تسلط بر افکارش تو این موقیت خیلی براش سخت بود

FUCK YOU Where stories live. Discover now