تهیونگ با چهره ای نگران دستاش رو دور شکمش حلقه کرده بود
ساکت نشسته بود به جونگکوک نگاه میکردجونگکوک ماشین رو پارک کرده بود و با پلیس تماس گرفته و قضیه رو براشون شرح داده بود
بعد از اون به یونگی زنگ زد
نگران بود اما بخاطر تهیونگ هم که شده بود سعی میکرد آروم بنظر بیاد تا حال تهیونگ بد تر از این نشهجونگکوک به وضوح لرزش دستای تهیونگ رو میدید
قبلا به ندرت میشد دید که تهیونگ از چیزی بترسه.. اما الان..
مشخص بود که بیشتر نگران بچه توی شکمشه تا خودشجونگکوک دست لرزون تهیونگ رو گرفت و فشرد
گرمای دست جونگکوک قلب تپنده تهیونگ رو آروم کردو با لبخندی که جونگکوک براش زد نفس راحتی بیرون داد
جونگکوک هنوز با تلفن حرف میزد
از یونگی خواست که بفهمه کسی که تهدیدشون کرده کیه و دقیقا چیکار میخواد بکنه
و بعد با کمک پلیس جلوشو بگیرهیونگی بلافاصله درخواستش رو قبول کرد
میخواستن قطع کنن که یونگی دوباره جونگکوک رو صدا زد
÷هی جونگکوک!جونگکوک جواب داد
_هم؟÷میتونین از دوجول مراقبت کنین؟
شاید بتونه حواس تهیونگ رو پرت کنه. میدونی که استرس براش خوب نیست_باشه میام دنبالش
بعد از خداحافظی تلفن رو قطع کرد و دوتا دستای تهیونگ رو توی دستش گرفت
به چشمای نگران تهیونگ نگاه کرد و بلافاصله دستاش رو بوسید
_هیچ اتفاقی نمیفته خب؟ خودتو نگران نکن
اونا سریع پیداش میکنن و اونم هیچ غلطی نمیتونه بکنهتهیونگ هومی از ته گردنش کرد و این فقط خبر از بغضش میرسوند
جونگکوک کمی مکث کرد و بعد موهای تهیونگ رو از روی پیشونی و چشماش کنار زد
_یونگی گفت از دوجول مراقبت کنیم. مشکلی که نداری؟
+جونگکوک لابد دیوونه شدی. روشن کن بریم دنبالش.
با شروع حرکت ماشین، دوتا ماشین دیگه پشت سرشون شروع به حرکت کردند
اونها بادیگارد هایی بودن که مادر تهیونگ براشون استخدام کرده بود
بخاطر حساس بودن تهیونگ بهشون دستور داده شده بود که از راه دور مراقبشون باشن
هیچ حرکت اضافی نکرده و تو دستو پاشون نپیچنجونگکوک فرمون ماشین رو محکم میفشرد و با کلافگی دستش رو توی موهاش میکشید
تسلط بر افکارش تو این موقیت خیلی براش سخت بود
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...