part 31 its gone..

3.1K 559 76
                                    

:+:جونگکوک:+:

خسته در رو باز کردم و وارد خونه شدم
از شرکت برمیگشتم و امروز یکی از بدترین روزایی بود که داشتم
باورم نمیشه شرکت به چه روزی افتاده

نفس عمقی کشیدم و سعی کردم کمی خودم رو آروم کنم
_تهیونگ! من برگشتم.

+خوش اومدی! من تو آشپزخونم

معلوم بود داره با دهن پر حرف میزنه
از شدت حماقتش خندیدم و به سمت آشپز خونه. پاتوق این روزاش رفتم

تهیونگ کاسه ای دستش بود و از آشپزخونه خارج میشد
سمت من اومد و دستاشو باز کرد

کاغدای توی دستم رو انداختم زمین و تهیونگ رو در آغوشگ گرفتم

برخورد کاسه رو با کمرم حس کردم
+الانه که بریزه!

خندیدم و از تهیونگ کمی فاصله گرفتم
دستم رو روی موهاش کشیدم و گونشو بوسیدم

دو هفته از حاملگیش گذشته بود
حاملگیش تغییر زیادی توی زندگیمون به وجود آورده بود

تهیونگ‌ با اینکه میتونست تمام مدت بارداریش توی خونه بمونه و استراحت کنه ولی هنوزم تصمیم گرفت خفته ای دو روز به شرکت سر بزنه

نگاهی به محتویات داخل کاسه انداختم.. خیارشور و... شیر؟!
_تهیونگ این چیه میخوری؟!

صدام کمی بلند بود

تهیونگ تیکه دیگه ای از خیارشور رو داخل دهنش گذاشت و شروع به جویدنش کرد
+باور کن خودمم داره چندشم میشه.. ولی هنوزم میخوام بخورمش..

اهی کشید

+مطمئنم هیچوقت نمیفهمی چه حسی داره
امروز شرکت چطور بود؟

_بد! خیلی بد!

بعد از اینکه اختلاف طبقاتی از بین رفت سود شرکت های دیگه بالا رفت..
در حالی که ما داریم فقط ضرر میکنیم

+فاش اجرام جونگ هیون باعث شد اکثرا از جئون ها متنفر بشن پس عادیه کسی نخواد باهات کار کنه

_اگه اینطوری پیش بره دیر یا زود پولمون تموم میشه..

+اوه این نگران نباش. کتاب من بالاترین فروش سال رو داشته

با خوشحالی گفتم:
_واقعا؟! کدوم؟ همین آخریه؟

+آره خودش.

_بهت که‌ گفتم! اون کتاب معرکست.. تهیونگ تو معرکه ای

+باشه بابا باشه بزار بقیه حرفتم رو بزنم.. من الان برای یک سالمون بدون هزینه های بچه پسانداز دارم..
همونطور که میدونی.‌. شرکت منم داره ضرر میکنه پس!
باید صرفه جویی کنیم

_منم یه این فکر کرده بودم

+من نشستم فکر کردم خب، اول از همه ما این خونه رو میفروشیم

FUCK YOU حيث تعيش القصص. اكتشف الآن