نیمه های شب بود
تهیونگ دستش رو بهم گره زده بود و با ابرو هایی درهم به پنجره اتاق خیره بودبرف زمین رو پوشونده بود و باد سردی درختان رو به لرزه در می آورد
تهیونگ نیم ساعت پیش بیدار شد و با جای خالی جونگکوک مواجه شد!
بیاد داشت که با قاطعیت بهش گفته بود که از تنها بیدار شدن متنفره
و جونگکوک هم بهش قول داده بود که هر روز وقتی بیدار میشه اولین چیزی که میبینه چهره جونگکوک باشه
ولی امشب اون قولش رو شکسته بود
اول که بیدار شد کمی فکر کرد
شاید یه کاری داشته یا گرسنه بوده و مجبور شده بره بیرونولی دیگه زیادی دیر کرده بود!
پتو رو کنار زد و بدن سنگینش رو از تخت بیرون کشیداز اتاقش بیرون رفت و توی راهرو هایی که با نور شمع روشن بود دنبال جونگکوک گشت
سونگ هی عاشق شمع بود عاشق بویی که تولید میکردن و نور خاصی که داشتند
اتاقش رو بیشتر اوقات با شمع روشن میکرد و از این کارش لذت میبرد
بعد از به کما رفتنش
جین تمام راهرو ها رو با شمع پر کرده بود..دردی که در کمرش پیچید چهرش رو درهم کرد
کمتر از یک ماه دیگه باید زایمان میکردبا یاد آوری زایمان دردناک جین جلوی چشماش لرزی به تنش افتاد
استرس زیادی داشت و نمیدونست باهاشون چیکار کنه
فکر اینکه شاید نتونه از پسش بر بیاد اذیتش میکرد و نگرانش کرده بود
اهی کشید و جلوی اتاقی ایستاد
صدا های آشنایی شنیددر نمیه باز بود
تهیونگ در رو کمی باز تر کرد و دیدن اون سه نفر در حال نوشیدن عصبانیتش رو بیشتر کرد
اونا دقیقا داشتن چه غلطی میکردن؟!
جین به نامجون تکیه داده بود و هردوشون لیوانی که با نوشیدنی قرمزی پر شده بود در دست داشتند
تهیونگ حدس میزد واین باشه..
عصبی جونگکوک رو نگاه کرد که حواسش اصلا به تهیونگ نبود
آبجویی دستش بود و داشت مینوشید
آبجو!
تهیونگ عاشق آبجو بود!
ولی از بعد حاملگیش حتی یه قطره هم ننوشیده بود
اما حالا جونگکوک با تمام بی شرمیش مست کرده بود!
درحالی که همسر حاملش داره تمام سختی ها رو پشت سر میزاره و روزی هزار بار هوس(هوص؟ حوس؟ حوث؟هوث؟ حوص؟ودف) نوشیدن میکنه!
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...