نزدیکای شب بود و اونا داشتن اماده میشدن تا برن دیدن جین و نامجون و بامبی که هنوز اسم نداشت.
باورتون نمیشه اگ بگم اونا به اسمی فکر نکردن و الان واقعا موندن بچرو چی صدا کنن
تهیونگ توی اتاق بود
کنار در ایستاده بود و قصد خروج داشت که لرزشی توی بدنش احساس کردآروم به پشت در اتاقشون تکیه داد
باورش نمیشد داره اتفاق میوفته..از سال قبل دوماه زود تر اومده بود
تب داشت و بدنش میلرزیدمایع گرمی از ورودیش خارج میشد
اونقدر که کل شلوارش خیس شده بود
نفس کشیدن براش سخت شده بودبازو هاشو با دستای لرزونش بغل کرد
به یکی نیاز داشت لمسش کنه
یکرو لازم داشت نیازش رو برطرف کنهقرصاش توی کشو بودن ولی پاهاش ضعیف تر از اونی بودن که بتونه بلند بشه
قطره اشکی از کنار چشمش چکید و زیرلب اسمش آلفاش رو به زبون آورد
"جونگ کوک"اون توی سالن بود که رایحه شیرین نا آشنایی به مشامش خورد
ریه هاش رو پر از اون عطر کرد
هر قدم که به اتاقشون نزدیک تر میشد رایحه قوی تر میشددر رو باز کرد
در به سرعت با جسمی برخورد و صدای آخ دردناکی اومد
جونگ کوک خودشو از شکاف کوچیک در رد کرد و با بدن لرزون تهیونگ مواجه شداون جلوی در، روی پهلوش خوابیده بود
جونگ کوک به سرت با دستش جلوی دماغش رو گرفت
عضو نا ارومش رو نادیده گرفت و شونه تهیونگ رو نوازش کرد_تهیونگ هیتت..
قرصات کجان؟جونگ کوک بلند شد
قصد داشت تو اتاق دنبال قرصای تهیونگ بگردهتهیونگ مچ دستش رو گرفت و نذاشت ازش دور بشه
به سختی بلند شد و با بدن خیس و لرزونش جلوی جونگ گوک نشست+قرص میخوام چیکار..
به عضو برامده جونگ کوک نگاه کرد
+وقتی دوام یچیز دیگست..
دستش رو روی عضو جونگ کوک فشار داد و سرش رو به قفسه سینش فشرد
جونگ کوک به سختی جلوی خودشو میگرفت
+همم اون رایحه کوفتیتو آزاد کن.. آه~
گونشو روی لباس جونگ کوک میکشید و گاه گاه گردنش رو بو میکرد
تهیونگ با دستش عضو جونگ کوک رو نوازش کرد و
سرش رو داخل گردن آلفا فرو بردعمیق بو کشید و ریه هاش رو مملو از بوی الفاش کرد
جونگ کوک شونه تهیونگ رو گرفت و کمی از خودش فاصلش داد
_تو الان تو هیتی
عقلت سر جاش نیست!
بعدا پشیمون میشی.. ببین من نمیخوا-
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
CZYTASZ
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...