راه رفتنش مشکل بود
ولی انجامش دادآرزو میکرد ای کاش فقط تا اخرش راه رفتن بود..
اگه میدونست قراره به این مرحله برسه
به همون راه رفتن راضی میشدنامجون و تهیونگ باهم گفتن:
" یه زور دیگه! یک! دو! سه! "و ناله دردناک جین اتاقو پر کرد
قفسه سینه جین بالا پایین میشد و پشت سر هم نفس میکشید
بدنش لرزش شدیدی داشت و خیس عرق بودبه تاج تخت تکیه داده بود
#سر بچه بیرون نیومد؟
سونگ هی نگاهی به نامجون انداخت و نامجون، غمگین سرشو به چپ و راست تکون داد
=نه..
#سعی کنین بالای شکمش رو فشار بدین
جوری که بچه به پایین هل داده بشهجونگکوک دستای جین رو رها کرد
دستاشو بالای شکم جین گذاشت و آروم فشار داد
+خیله خب! حالا باید دوباره زور بزنیجین دوباره تلاش کرد و جونگکوک هم همزمان فشارش رو محکم تر کرد
چند دقیقه اینطوری گذشت و بالاخره نامجون صداش در اومد
×اومد! این سرشهه!!
نفس های جین سنگین تر شده بود
تلاش دیگه ای کرد×یکم دیگه! فقط یکم دیگه!
جین عربده ای کشید و زور دیگه ای زد
×سرش اومد بیرون
#بدنش رو آروم با دستت بکش بیرون
نامجون همین کارو کرد و چند ثانیه دیگه بچه خونآلودش توی دستاش بود و صدای گریش گوشاش رو نوازش میکرد
جین نفس نفس میزد و با چشمای خسته به بچش نگاه میکرد
#بند ناف رو ببرین!
تهیونگ دوتا گیره دو طرف ناف بچه زد و با قیچی که از تو آشپزخونه پیدا کرده بود ناف رو برید
نامجون بچرو کمی تمیز کرد و دورش یه حوله تمیز پیچید و روی قفسه سینه جین خوابوند
جین انگشتش رو روی گونه نرم بچش کشید و کمرش رو نوازش کرد
÷کشتیمون تا اومدی بیروننامجون آب دماغشو بالا کشید
همسرش رو به خودش تکیه داد و شونش رو نوازش کردبچش و همسرش سالم توی بغلش بودن
دیگه بیشتر از این چی باید میخواست؟جونگکوک روی صندلی ولو شد
نگاهی به تهیونگ کرد و با لبخند اون مواجه بود که حواسش کاملا به خانواده جلوش بود
لبخندی زدسونگ هی شونه تهیونگ رو گرفت و به خودش تکیه داد
=دیدی چقد کارم درست بود؟تهیونگ پوزخندی زد
+لاف زدنای تو تمومی نداره
نصف بیشتر کار رو که منو هیونگ کردیم
حتی جونگکوکم از تو مفید تر بود!
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...