part20: hes past

3.6K 624 82
                                    

راه رفتنش مشکل بود
ولی انجامش داد

آرزو میکرد ای کاش فقط تا اخرش راه رفتن بود..
اگه میدونست قراره به این مرحله برسه
به همون راه رفتن راضی میشد

نامجون و تهیونگ باهم گفتن:
" یه زور دیگه! یک! دو! سه! "

و ناله دردناک جین اتاقو پر کرد
قفسه سینه جین بالا پایین میشد و پشت سر هم نفس میکشید
بدنش لرزش شدیدی داشت و خیس عرق بود

به تاج تخت تکیه داده بود

#سر بچه بیرون نیومد؟

سونگ هی نگاهی به نامجون انداخت و نامجون، غمگین سرشو به چپ و راست تکون داد

=نه..

#سعی کنین بالای شکمش رو فشار بدین
جوری که بچه به پایین هل داده بشه

جونگکوک دستای جین رو رها کرد
دستاشو بالای شکم جین گذاشت و آروم فشار داد
+خیله خب! حالا باید دوباره زور بزنی

جین دوباره تلاش کرد و جونگکوک هم همزمان فشارش رو محکم تر کرد

چند دقیقه اینطوری گذشت و بالاخره نامجون صداش در اومد

×اومد! این سرشهه!!

نفس های جین سنگین تر شده بود
تلاش دیگه ای کرد

×یکم دیگه! فقط یکم دیگه!

جین عربده ای کشید و زور دیگه ای زد

×سرش اومد بیرون

#بدنش رو آروم با دستت بکش بیرون

نامجون همین کارو کرد و چند ثانیه دیگه بچه خونآلودش توی دستاش بود و صدای گریش گوشاش رو نوازش میکرد

جین نفس نفس میزد و با چشمای خسته به بچش نگاه میکرد

#بند ناف رو ببرین!

تهیونگ دوتا گیره دو طرف ناف بچه زد و با قیچی که از تو آشپزخونه پیدا کرده بود ناف رو برید

نامجون بچرو کمی تمیز کرد و دورش یه حوله تمیز پیچید و روی قفسه سینه جین خوابوند

جین انگشتش رو روی گونه نرم بچش کشید و کمرش رو نوازش کرد
÷کشتیمون تا اومدی بیرون

نامجون آب دماغشو بالا کشید
همسرش رو به خودش تکیه داد و شونش رو نوازش کرد

بچش و همسرش سالم توی بغلش بودن
دیگه بیشتر از این چی باید میخواست؟

جونگکوک روی صندلی ولو شد
نگاهی به تهیونگ کرد و با لبخند اون مواجه بود که حواسش کاملا به خانواده جلوش بود
لبخندی زد

سونگ هی شونه تهیونگ رو گرفت و به خودش تکیه داد
=دیدی چقد کارم درست بود؟

تهیونگ پوزخندی زد
+لاف زدنای تو تمومی نداره
نصف بیشتر کار رو که منو هیونگ کردیم
حتی جونگکوکم از تو مفید تر بود!

FUCK YOU Where stories live. Discover now