part 29 ice cream..

3.3K 588 130
                                    

*.* تهیونگ *.*

از چاپخونه خارج شدم
نسخه جدید کتابم توی دستم بود

تا چند هفته دیگه چاپ های جدیدش تو تموم مغازه ها به فروش میرسه..

این اولین کتابی بود که به اسم خودم منتشر میکردم..

حس جدیدی داشت.. تا الان انگار کتابام مال شخص دیگه ای بود

مثل اینکه اسم من برای بودن روی جلد کتاب کافی نیست

یا مناسب نیست

همیشه این موضوع اذیتم میکرد.. ولی الان دیگه تموم شد

سر راهم یه گل فروشی دیدم

یاد موقعی افتادم که اون گل رز رو به جونگکوک دادم..
هنوز لبخندش رو به یاد دارم

با بیاد آوردنش گوشه لبم بالا رفت و قلبم کمی لرزید

دلم براش تنگ شده بود

میخواستم هرچه زود تر ببینمش و بغلش کنم
ببوسمش و توی آغوشش استراحت کنم

وارد گل فروشی شدم
فروشنده بهم سلام کرد

در جواب کمی سرم رو خم کردم

لابلای انبوهی از گلای رنگارنگ دنبال یدونه مناسبشون میگشتم

چشپام با دیدن اون همه رنگ و زیبایی برق میزد
حس آرومی داشت و هیچ استرس و نگرانی رو حس نمیکردم

و بالاخره گل قرمزی منو رو به سمت خودش خشوند
سرم رو نزدیک بردم و گل رو بو کردم

از بوش خوشم نیومد

کنارش گل متفاوتی بود که اون هم خیلی به چشمم زیبا اومد

گل سفید رنگی بود که بوی متفاوت و خوشایندی داشت

به فروشنده نگاه کردم
+از این میشه یه دسته گل آماده کنین؟

گلدونی که دستش بود رو کناری گذاشت
_بله حتما

دسته گل رو برداشتم از مغازه بیردن رفتم

تو مسیر خونه بودم ولی هنوز چند خیابون مونده بود این روزا اصلا از ماشین استفاده نمیکنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تو مسیر خونه بودم ولی هنوز چند خیابون مونده بود
این روزا اصلا از ماشین استفاده نمیکنم..

دیگه چندان حوصله رانندگی ندارم. شاید واقعا باید یه راننده بگیرم..؟

وقتی حواسم به گلا پرت بود
شخصی بهم نزدیک شد و بهم برخورد کرد
 
دسته گل از دستم افتاد روی زمین
زمین کثیف بود و این باعث شد دسته گل سفید دیگه درخشش قبلش رو نداشته باشه

FUCK YOU Where stories live. Discover now