جونگکوک در راهروهای بلند عمارت کیم قدم بر میداشت و در حالی که دختر کوچولو سرزنده و شادابی در آغوشش بود
میونگ با خوشحالی آبنباتی که جونگکوک براش خریده بود رو لیس میزد
چشمان درشتش زیر مژه های بلندش برق میزدند
گونه های تپلی و قرمزش انقدر به ناز بودن این بچه می افزود که به سختی میشد در مقابلش لبخند نزدجونگکوک موهای میونگ که کمی بلند شده بود رو نوازش کرد و اونهارو از صورتش کنار زد
دوماه بود که اینجا زندگی میکردند
دوماه پیش زنی که براش احترام زیادی قائل بود جلوی چشماش تیر خورد..اون مطمئن بود که از دنیا رفته اما.. همچین اتفاقی نیوفتاده بود
سونگ هی زنده و سالم بود اما با چشمانی که هنوز باز نشده بود
سونگ هی به کما رفته بود
جونگکوک وارد اتاق شد
تختی در گوشه اتاق بود که بقیه دور اون جمع شده بودنتهیونگ با شکمی گرد و چند برابر بزرگ تر از دوماه پیش روی صندلی نشسته بود
بخاطر بزرگی و سنگینی شکمش پاهاش رو باز گذاشته بود و پهن نشسته بود
این همیشه باعث خندیدن جونگکوک میشد
چون اون واقعا خنده دار بودمیونگ با دیدن مادرش دستاش رو باز کرد و به سمت جین که روی گوشه تخت نشسته بود دراز کرد
جین بلند شد و میونگ رو از بغل جونگکوک گرفت
نامجون در حالی که با تهیونگ صحبت میکرد پتو رو روی بدن زنی میکشید که روی تخت دراز کشیده بود
زنی که همه از ترس از دست دادنش وحشت کرده بودند
همه ترسیده بودن و غم تمام وجودشون رو غرق در خودش کرده بود
هیچ کس نمیخواست سونگ هی رو ببینه که دیگه نفس نمیکشه
اما سونگ هی بهشون رحم کرد..
اون زنده مونداما با چشمانی بسته و ذهنی به دور از زندگی کردن
همهمیخواستن لبخندش رو ببینن
و حالا میونگ رو میدیدیم که دوتا دستای کوچیک و نازش رو روی شکم تهیونگ میکشید
و با صدای بیش از حد کیوتش گفت:
=نی نی
کلمه ای که همیشه میگفتتهیونگ لپای میونگ رو کشید و خندید
+عاره نی نی !میونگ دستاشو برداشت تا لپاش رو بگیره
بخاطر فشاری که تهیونگ به لپاش آورده بود قرمز شده بودقدم های کوتاهی سمت باباش برداشت و لباش رو آویزون کرد
نامجون میونگ رو روی پاهاش گذاشت و رو به تهیونگ گفت:
×صدبار گفتم لپای بچرو نکش دردش میگیره
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...