اوضاع تغییر کرده بود
کارشون به خوبی پیش رفته بود تا جایی که خود دولت
حالش از اشراف ها بهم میخورد..اینطور که پیش میره به زودی کارشون میگیره
و وقتی که دیگه اشراف وجود نداره.. اتحادی هم وجود نداره
و اون دوتا بالاخره میتونن از هم جدا بشن....اون دوتا
بعد اون شب برعکس انتظارات جونگکوک بهم نزدیک تر شدن
اونقدر که دیگه براشون مهم نبود کی چه هویتی دارهتهیونگ فراموش کرده بود از الفا ها متنفره
و جونگکوک تنفر خانوادگیشو کنار گذاشته بود
حرفاشون رو فراموش کرده بود و به قلب خودش تکیه داده بودتنفرشون محو شده بود
توی ماشین نشسته بودن
تهیونگ سعی میکرد به جونگکوک رانندگی یاد بده
ولی بنظر نمیومد داره اینکارو درست انجام میده..+فقط پاتو بزار رو گاز!
تهیونگ با صدایی که حالت تندی داشت گفتجونگکوک در جوابش گفت:
+گذاشتم! الان چی..؟تهیونگ به صندلیش تکیه داد و به دستای جونگکوک که فرمون رو میفشرد نگاه کرد
+الان باید..
نگاهش رو به جلو داد
تعجب کرد و با صدای ترسیده و بلندی گفت:
+بپیچی! باید بپیچیییی!جونگکوک حواسش رو به جلو داد.. ولی دیر اینکارو کرد.
ماشین با درختی که کنار پیچ جاده خاکی بود برخورد کردزیاد محکم نخورد ولی صدرصد ماشین دیگه قرار نبود حرکت کنه.
تهیونگ کیسه هوا رو کنار زد و با صدای نگرانی گفت:
+حالت خوبه؟!جونگکوک بلافاصله جوابش رو داد
_آره من خوبم. تو چی؟تهیونگ از ماشین اومد بیرون و به دودی که از جلوی ماشین بالا میومد نگاه کرد
با ناامیدی گفت:
+این سومیه.. واقعا مشکلت چیه؟!جونگکوک زیرلب گفت:
_شاید معلمم خیلی تخمیه+چی گفتی؟! نشنیدم!
جونگکوک کمیمکث کرد
بعد صداشو بلند تر کرد و گفت:
_میگم شاید معلمم خیلی تخمیه!با قدم های بلندی جلو رفت و روبروی تهیونگ ایستاد
_اگه آموزش تو درست حسابی بود تا الان یاد گرفته بودم!
مشکل از توعه! نه من!+جونگکوک! میگم نشنیدم چی گفتی.
جونگکوک به خودش اومد.
_هیچی چیز خاصی نبود+ببین.. فکر کنم اینکارو درست انجام نمیدیم.. چرا نمیری کلاس رانندگی؟
جونگکوک دهنش رو باز کرد تا جیزی بگه ولی حرفش رو خورد
در حقیقت اون هیچ علاقه ای به رانندگی کردن نداشت..
فقط میخواست وقت بیشتری رو با تهیونگ بگذرونه..
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...