جونگکوک به تخت تکیه داده بود و دستاش رو شکم صاف تهیونگ بودند
تهیونگ تو بغل جونگکوک جا خوش کرده بود
درحالی که داشت بستنی وانیلی رو میخورد و فیلم نگاه میکرد و در لحظه تنها چیزی ک براش مهم بود تموم کردن بستنیش بودجونگکوک انگشتاش رو نرم، روی شکم تهیونگ کشید
فرمون هاش رو کمی آزاد کرد تا به تهیونگ کمک کنه آروم تر باشهدوست نداشت یه حمله عصبی دیگه بچشو ازش بگیره..
پیشونیش رو روی شونه تهیونگ گذاشت و آهی کشید
تهیونگ اهمیت چندانی ندادشایدم نشنید
چون الان دیگه حواسش پیش سریالی که روی لپ تاپ پخش میشد بود_ته..
تهیونگ سریع توجهش رو به جونگکوک جلب کرد
_راجب بچه..
صدای جونگکوک ناراحت و کمی با استرس بنظر میومد
کمی ترسیده بوداین موقعیتی که پیش اومده بود خیلی براش سخت و غیر قابل تصور بود
ترسیده بود و نمیدونست چیکار کنه..نمیخواست تهیونگ رو مجبور به کاری کنه که نمیخواد.
همچنان نمیتونست به تهیونگ اجازه بده سقط کنه..
+من سقط نمیکنم
جونگکوک برای چند ثانیه پلک نزد و چیزی نگفت..
تعجب کرده بود.. اصلا انتظار همچین حرفی رو نداشتسرش رو بلند کرد
تهیونگ قوطی خالی بستنی رو روی تخت گذاشت و رو به جونگکوک نشست.
دستای جونگکوک رو گرفت و نوازش کرد
+الان که یکم آروم ترم بهتر بهش فکر کردم. اون موقع فقط ترسیده بودم.. من هیچوقت نمیتونم همچین کاری بکنمجونگکوک نفسی ک حبس کرده بود رو آزاد کرد و گفت:
_پس.._اهوم.. به دنیا میارمش!
(صدای جیغم میاد؟)
جونگکوک خوشحال شد و تهیونگ رو محکم تر از همیشه بغل کرد
تهیونگ لبخندی زده بود و کمر جونگکوک که کمی میلرزید رو نوازش کردخیسی روی شونش حس کرد که مشخص بود اشکای جونگکوکه
تهیونگ گردن جونگکوک رو بوسید
جونگکوک از بغل کردن دست کشید و به تهیونگ نگاه کرد
صورتش رو قاب گرفت و بوسیدشالان، این بهترین چیزی بود که میتونست ازش بشنوه
صورتش خیسی کمی داشت و چشماش برق میزد
بارها صورت تهیونگ رو بوسید
همراه با هر بوسه ازش تشکر میکردبا صدای گرفتش میگفت: "ممنونم"
و تهیونگ از اینکه این انتخاب رو کرده بود خوشحال بود
با واکنش جونگکوک استرس و نگرانی که روی شونش حمل میکرد از بین رفت و حس راحتی داشت
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...