جونگ کوک تهیونگ رو به خودش تکیه داده بود
بهش کمک میکرد راه بره ولی با وول هایی که تهیونگ میخورد راه رفتن برای خود جونگ کوک هم سخت شده شده بود
کی باورش میشد تهیونگ مست برگرده خونه
جونگ کوک تهیونگ رو روی مبل نشوند ولی بلافاصله تهیونگ دراز کشید
همراه با هزیون گفتن پاهاشو جمع کرد و خودشو روی مبل دونفره جا داد
نگاه تهیونگ جلب جونگ کوک شد
سری چشماش رو تو حدقه چرخوند
+بازم این احمق! چرا باید همجا تورو ببینم؟!بلند شد نشست
+اوه.. یادم رفته بود..پوزخندی زد و ادامه داد
+چون باهات ازدواج کردم!جونگ کوک که به حرف و کنایه های تهیونگ عادت کرده بود آهی کشید
باید باهاش چیکار میکرد
نمیدونست چطوری یه آدم مست رو به حال خودش بیاره
پس تنها راهی که به ذهنش رسید این بود که از گوشیش کمک بگیرهگوشیش رو از تو جیبش در آورد
تهیونگ هنوز داشت چرت و پرت میگفتسرش تو گوشیش بود که به سرعت گوشیش از دستش کشیده شد !
تهیونگ با صدای تقریبا بلند گفت:
+دارم با تو حرف میزنم !جونگ کوک متوجه گوشیش توی دست تهیونگ شد
_تهیونگ میشه گوشیمو بهم پس بدی؟
+خیلی بی ادبی ! بهت یاد ندادن وقتی یکی داره باهات حرف میزنه سرتو نکنی تو گوشیت؟!
جونگ کوک دستش رو بلند کرد
سعی داشت توی یک حرکت سریع گوشیشو از دست تهیونگ بکشههمراه با اون گفت:
_معلومه! اونا بهم گفتن وقتی ینفر داره باهات صحبت میکنه سرتو نکن تو گوشیت..
ولی تو الان فقط داری چرت و پرت میگی !سری گوشیش رو از دست تهیونگ کشید
تهیونگ اخمی کرد و به مبل تکیه داد
جونگ کوک بهش اهمیتی نداد
سرش تو گوشیش بود که تهیونگ به صدا اومد+هِی..
حتی زحمت نکاه کردن به تهیونگ رو هم نداد
_هوم؟
+باهام میرقصی..؟
جونگ کوک برای چند ثانیه چیزی نگفت
شاید نمیدونست چی بگه+همون رقص فالسی که قرار بود روز عروسی برقصیم..
همونی که من خرابش کردم.._تهیونگ اون اتفاق اصلانم تقصیر تو نبود
+باهام میرقصی؟!
تهیونگ بلند شده بود و دستش به سمت جونگ کوک دراز بود
با این که تعادل نداشت ولی سعی میکرد محکم وایسه
اثرات الکل سرش رو سنگین کرده بودن
گیجش کرده بودجونگ کوک واقعا مونده بود چیکار کنه
بعد چند ثانیه گوشیشو کنار گذاشت و دست امگاش رو گرفتدور مبل ها میچرخیدن و قدم بر میداشتن
جونگ کوک محکم کمر تهیونگ رو گرفته بود تا بخاطر سرگیجه ای که داشت نیوفتهولی فایده ای نداشت
مستی تهیونگ در حدی بود که راه رفتن شده بود یچیز غیرممکن!
دیگه چه برسه به رقصیدنپاش پیچ خورد
بخاطر فشار سنگینی که به پاش اومد قدمی عقب رفت
با تکیه دادن به مبل پشت سرش جلوی افتادن خودشو
گرفتچند ثانیه نگاهش سمت زمین بود
بالاخره با صدای آرومی که کمی خش داشت گفت:
+بازم خرابش کردم..
دیدی؟!صداش به ندرت بلند تر میشد
+حتی یه کار به این سادگی رو هم نمیتونم انجام بدم!
بابام درست میگفت..
ما ضعیفیم!
ما بدرد هیچ کاری نمیخوریم..
پس باید به آلفامون تکیه کنیم!
اونا باهوشن
اونا قوین !
از ما محافظت میکنن..جونگ کوک گوشه ای ایستاده بود و به فریاد های امگاش گوش میکرد
_تهیونگ..
این درست نیست..تهیونگ در جوابش با پرخاشگری گفت:
+منو بچه فرض کردی؟ ها؟!
کی بود میگفت متعلق به منی؟
کی بود میگفت من صاحابتم؟
احمق مگه من یه حیوونم که صاحاب داشته باشم؟
ولی..
راسشو بخای همینهاین دنیا ما امگاهارو حیوون میبینه!
تهیونگ آروم روی زمین نشست و به پهلو به مبل کنارش تکیه داد
+از همتون متنفرم..
جونگ کوک که تمام این مدت شنونده ای شده بود برای حرف ها یا بهتره بگم دردل های تهیونگ
دیگه نتونست سرجاش ساکت وایسهقدم های سریعی سمت تهیونگ برداشت و اون رو در آغوشش کشید!
گونه تهیونگ قفسه سینه جونگ کوک رو لمس میکرد
جنس فابریک تیشرت جونگ کوک حس خوشایندی داشتضربان قلب جونگ کوک به آرومی توسط تهیونگ حس می شد
چشماشو بست و خودشو توی آغوش الفاش جا داد
_این درست نیست!
این حرفا هیچکدومش درست نیستدستش رو روی کمر امگاش گذاشته بود و با دست دیگش موهاش رو نوازش میکرد
_من.. من متاسفم که همچین حرفی زدم
واقعا منظوری نداشتم
تهیونگ تو هیچکار اشتباهی انجام ندادی..کمی بیشتر بدن امگا رو فشرد..
_مهم نیست بقیه چی میگن
مهم نیست بقیه چی فکر میکنن
تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی!نفس های منظم تهیونگ توجه جونگ کوک رو جلب کرد
کمی صورت امگا رو از خودش فاصله دادباورش نمیشد
خوابش برده بود!
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
مدرسه ها باز شده
منم کرونا دارم
دیگه درک کنین چرا انقد کم نوشتم
بای
ووتم بده
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
DU LIEST GERADE
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...