part 12 drunk..?

4.1K 765 116
                                    

جونگ کوک تهیونگ رو به خودش تکیه داده بود

بهش کمک میکرد راه بره ولی با وول هایی که تهیونگ میخورد راه رفتن برای خود جونگ کوک هم سخت شده شده بود

کی باورش میشد تهیونگ مست برگرده خونه

جونگ کوک تهیونگ رو روی مبل نشوند ولی بلافاصله تهیونگ دراز کشید

همراه با هزیون گفتن پاهاشو جمع کرد و خودشو روی مبل دونفره جا داد

نگاه تهیونگ جلب جونگ کوک شد

سری چشماش رو تو حدقه چرخوند
+بازم این احمق! چرا باید همجا تورو ببینم؟!

بلند شد نشست
+اوه.. یادم رفته بود..

پوزخندی زد و ادامه داد
+چون باهات ازدواج کردم!

جونگ کوک که به حرف و کنایه های تهیونگ عادت کرده بود آهی کشید

باید باهاش چیکار میکرد

نمیدونست چطوری یه آدم مست رو به حال خودش بیاره
پس تنها راهی که به ذهنش رسید این بود که از گوشیش کمک بگیره

گوشیش رو از تو جیبش در آورد
تهیونگ هنوز داشت چرت و پرت میگفت

سرش تو گوشیش بود که به سرعت گوشیش از دستش کشیده شد !

تهیونگ با صدای تقریبا بلند گفت:
+دارم با تو حرف میزنم !

جونگ کوک متوجه گوشیش توی دست تهیونگ شد

_تهیونگ میشه گوشیمو بهم پس بدی؟

+خیلی بی ادبی ! بهت یاد ندادن وقتی یکی داره باهات حرف میزنه سرتو نکنی تو گوشیت؟!

جونگ کوک دستش رو بلند کرد
سعی داشت توی یک حرکت سریع گوشیشو از دست تهیونگ بکشه

همراه با اون گفت:
_معلومه! اونا بهم گفتن وقتی ینفر داره باهات صحبت میکنه سرتو نکن تو گوشیت..
ولی تو الان فقط داری چرت و پرت میگی !

سری گوشیش رو از دست تهیونگ کشید

تهیونگ اخمی کرد و به مبل تکیه داد

جونگ کوک بهش اهمیتی نداد
سرش تو گوشیش بود که تهیونگ به صدا اومد

+هِی..

حتی زحمت نکاه کردن به تهیونگ رو هم نداد

_هوم؟

+باهام میرقصی..؟

جونگ کوک برای چند ثانیه چیزی نگفت
شاید نمیدونست چی بگه

+همون رقص فالسی که قرار بود روز عروسی برقصیم..
همونی که من خرابش کردم..

_تهیونگ اون اتفاق اصلانم تقصیر تو نبود

+باهام میرقصی؟!

تهیونگ بلند شده بود و دستش به سمت جونگ کوک دراز بود

با این که تعادل نداشت ولی سعی میکرد محکم وایسه
اثرات الکل سرش رو سنگین کرده بودن
گیجش کرده بود

جونگ کوک واقعا مونده بود چیکار کنه
بعد چند ثانیه گوشیشو کنار گذاشت و دست امگاش رو گرفت

دور مبل ها میچرخیدن و قدم بر میداشتن
جونگ کوک محکم کمر تهیونگ رو گرفته بود تا بخاطر سرگیجه ای که داشت نیوفته

ولی فایده ای نداشت

مستی تهیونگ در حدی بود که راه رفتن شده بود یچیز غیرممکن!
دیگه چه برسه به رقصیدن

پاش پیچ خورد

بخاطر فشار سنگینی که به پاش اومد قدمی عقب رفت
با تکیه دادن به مبل پشت سرش جلوی افتادن خودشو
گرفت

چند ثانیه نگاهش سمت زمین بود

بالاخره با صدای آرومی که کمی خش داشت گفت:
+بازم خرابش کردم..
دیدی؟!

صداش به ندرت بلند تر میشد

+حتی یه کار به این سادگی رو هم‌ نمیتونم انجام بدم!
بابام درست میگفت..
ما ضعیفیم!
ما بدرد هیچ کاری نمیخوریم..
پس باید به آلفامون تکیه کنیم!
اونا باهوشن
اونا قوین !
از ما محافظت میکنن..

جونگ کوک گوشه ای ایستاده بود و به فریاد های امگاش گوش میکرد
_تهیونگ..
این درست نیست..

تهیونگ در جوابش با پرخاشگری گفت:
+منو بچه فرض کردی؟ ها؟!
کی بود میگفت متعلق به منی؟
کی بود میگفت من صاحابتم؟
احمق مگه من یه حیوونم که صاحاب داشته باشم؟
ولی..
راسشو بخای همینه

این دنیا ما امگاهارو حیوون میبینه!

تهیونگ آروم روی زمین نشست و به پهلو به مبل کنارش تکیه داد

+از همتون متنفرم..

جونگ کوک که تمام این مدت شنونده ای شده بود برای حرف ها یا بهتره بگم دردل های تهیونگ
دیگه نتونست سرجاش ساکت وایسه

قدم های سریعی سمت‌ تهیونگ برداشت و اون رو در آغوشش کشید!

گونه تهیونگ قفسه سینه جونگ کوک رو لمس میکرد
جنس فابریک تیشرت جونگ کوک حس خوشایندی داشت

ضربان قلب جونگ کوک به آرومی توسط تهیونگ حس می شد

چشماشو بست و خودشو توی آغوش الفاش جا داد

_این درست نیست!
این حرفا هیچکدومش درست نیست

دستش رو روی کمر امگاش گذاشته بود و با دست دیگش موهاش رو نوازش میکرد

_من.. من متاسفم که همچین حرفی زدم
واقعا منظوری نداشتم
تهیونگ تو هیچ‌کار اشتباهی انجام ندادی..

کمی بیشتر بدن امگا رو فشرد..

_مهم نیست بقیه چی میگن
مهم نیست بقیه چی فکر میکنن
تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی!

نفس های منظم تهیونگ توجه جونگ کوک رو جلب کرد
کمی صورت امگا رو از خودش فاصله داد

باورش نمیشد

خوابش برده بود!

•~•~•~•~•~•~•~•~•~•

مدرسه ها باز شده
منم کرونا دارم
دیگه درک کنین چرا انقد کم‌ نوشتم
بای
ووتم بده

FUCK YOU Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt