part 33 i wish it wasn't!

3.1K 526 102
                                    

جیمین و یونگی بعد از کمک کردن به تهیونگ و جونگکوک
کمی از شربتی که همسایه جدید براشون آورده بود نوشیدن و بعد خداحافظی کوتاهی رفتن

دوجول تمام مدت از تهیونگ فاصله گرفته بود و اصلا به تهیونگ نگاه نمیکرد
وقتی ناگهانی با تهیونگ چشم تو چشم شد
تهیونگ از فرصت استفاده و دستی روی شکمش کشید

چشمکی به دوجول زد و با زمزمه بهش فهموند
"بعدی تویی"

دوجول بلافاصله شروع کرد به گریه کردن
تهیونگ همراه با گریه دوجول میخندید و میگفت:
+نمیدونستم اذیت کردن بچه ها انقدر کیف داره

یونگی دوجول رو بغل کرد و به تهیونگ چشم غره رفت
یونگی به تهیونگ گفت:
÷چیکارش کردی؟

تهیونگ خندیدن رو متوقف کرد و صداشو صاف کرد
شاید زیاده روی کرده بود

تهیونگ جلو دوجول زانو زد و براش توضیح داد که حرفاش فقط یه شوخی بودن

دوجول بعد از شنیدن حرفای تهیونگ لپاشو باد کرد و اخم کرد
^هیونگ خیلی بدجنسه

سرش رو به سرعت برگردنوند و آستین جیمین رو گرفت
^مامان بریم خونه

تهیونگ از سرجاش بلند شد با لبخند به‌ جیمین نگاه کرد دوجول رو بلند میکرد

جونگکوک دستش رو دور کمر تهیونگ پیچید و کنارش ایستاد

کم کم داشت هوا تاریک میشد که جیمین و یونگی تصمیم گرفتن برگردن خونشون

چندی قبل رفتنشون گوشی جونگکوک زنگ خورد
تهیونگ داشت سعی میکرد از دوجول معذرت خواهی کنه

برای همین.. واکنش جونگکوک بعد از دیدن اسمی که روی گوشیش بود، رو ندید

جونگکوک شوکه و نگران بنظر اومد

سریع اتاق رو ترک کرد و پی جواب دادن گوشیش در خفا رفت

تهیونگ متوجه جای خالی جونگکوک شد اما توجه زیادی بهش نکرد
بعد از بستن در، چرخید و جونگکوک رو پشت سرش دید
بنظر میومد چیزی ذهنش رو درگیر کرده بود

تهیونگ تصمیم داشت از جونگکوک بپرسه که چی شده
اما جونگکوک پیش قدم شد
_چند دقیقه پیش.. مادر و پدرم زنگ زدن

تهیونگ تعجب کرد

بعد از اعدام جونگ هیون و از بین رفتن اختلاف طبقاتی
پدر و مادر جونگکوک رابطشون رو بلکل با جونگکوک قطع کردن

بعد از مرگ جونگ هیون.. جونگکوک به مادر آلفا و پدر آلفاش گفت که اون کسی بوده که برادرش رو تحویل پلیس داده

تا اونجایی که تهیونگ یادش بود.. جونگکوک هیچوقت رابطه خوبی با خانوادش نداشت

انگار زیاد توی اون خانواده بهش سخت میگذشته..

FUCK YOU Where stories live. Discover now