part 13 a plan to fall apart

4.1K 748 55
                                    

خوابش برده بود!
.
.

پتو رو روی بدن امگا کشید
آروم روی زمین زانو زد و به چهره غرق در خواب تهیونگ خیره شد

وضعیت چند دقیقه قبل تهیونگ رو بیاد آورد

از دیدن تهیونگ تو اون وضعیت بیزار بود
نمیخواست دیگه اونطوری ناراحت ببینتش

نمیخواست آزرده ببینتش

باید چیکار میکرد
چطوری از دوباره دلخور شدن تهیونگ جلوگیری میکرد

آروم گونه تهیونگ رو نوازش کرد
تهیونگ حرکت کوچکی کرد و بعد چرخید و پشتش رو به جونگ کوک کرد!

دست جونگ کوک برای مدتی تو هوا باقیموند
تعحب کرده بود

تهیونگ حتی تو خوابش هم‌ اونو پس میزد..

درسته
بهترین راه جداییه..
.
.
.

صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شد
بلند شد و خودشو توی لباس های دیشبش پیدا کرد

خاطرات دیشب یکی یکی توی ذهنش نقش بستن

زیر لب لعنتی بر خودش فرستاد
این چکاری بود کردم
تهیونگ تو واقعا احمقی
آخه با خودت چه فکری کردی؟!

نفس سنگینی بیرون داد

اتفاقیه که افتاده هیچ کاری نمیشه کرد

دوش گرفت و لباساشو عوض کرد

برنامه امروزش رو بیاد آورد

چون‌ نامجون برگشته بود
کار کمپانی هارو از تهیونگ گرفته و به نامجون داده بودند

البته با رضایت خود تهیونگ
تهیونگ تا الان خیلی خوب اون شرکت ها رو کنترل کرده بود

ولی الان دیگه وقت همچین کاری نداشت

باید یه فکری واسه کتاباش میکرد
امروز قرار بود با چند تا منشی که توی چاپخونه ها کار میکردن ملاقات کنه

باید از چاپخونه های غیر معروف شروع میکرد

تصور کن توی جاپخونه بزرگی کار میکنی و یه اشرافزاده میاد تو و میگه میخواد کتاباش رو براش چاپ کنین

خبرش مثه رعدوبرق میزنه تو رسانه ها
همه فقط چون کتاب نوشته شده توسط یه اشراف زادست میان کتابارو میخرن
و از اون جایی که اشراف زاده زیاد طرفدار ندارن احتمالا همه بدون توجه به متن کتاب از اونا بدشون بیاد..

ولی اگه بره یه جای عادی که محبوبیت و معروفیت کمی داره
حتی اگه متوجه هویتش بشن بازم کسی حرفشون رو باور نمیکنه
چرا باید یه اشرافزاده بره به همچین جایه محقری؟

پوزخندی به نقشه زیرکانش زد

وقتی به آشپزخونه نزدیک شد بوی نون تست رو احساس کرد
جونگ کوک رو پشت میز غذاخوری دید که گوشیش دستش بود
خدمتکاری براش نوشیدنی داغ میریخت

FUCK YOU Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang