ناگهانی بود..
ولی انتظارشو داشت
نفسی بیرون داد و بیشتر به صندلی تکیه داد
اشتباه کرده بود
هیچی عوض نشده بود
اونا بهم نزدیک نشده بودن
اونا هنوز سر جای اولشون بودن..تهیونگ ماشین رو جای ناشناسی پارک کرد
+چی با خودت فکر کردی؟
صداش همراه کمی خشم و اندوه بود
+فکر کردی چون ازم دفاع کردی عاشقت میشم؟!
قلبم میلرزه و احساس خوشحالی میکنم؟!جونگ کوک نمیخواست دعوا زیاد طولانی بشه
پس با صدای آرومی گفت:
_تهیونگ من همچین منظوری نداشتم+جونگ کوک بهتره حرف نزنی چون نظرت اصلا برام مهم نیست
جونگ کوک ابروهاشو بالا برد
_اگه نظرم برات مهم نیست چرا سوال میپرسی؟
هم؟تهیونگ برای چند ثانیه هیچی نگفت
بعد دوباره ادامه داد:
+مگه خودم زبون ندارم از خودم دفاع کنم؟
اگه میخواستم خودم اخراجش میکردم !_میدونم خودت اگ بخوای میتونی طرفو با خاک یکسان کنی
من نمیدونم فقط.. عصبانی شدم!+ به من چه که عصبانی شدی؟!
من به هیچکسی نیاز ندارم تا ازم دفاع کنه
مخصوصا یه آلفا!ماشین رو روشن کرد و فرمون رو چرخوند
+ممنون میشم از این به بعد سرت تو کار خودت با-با ترمز ماشین و توقف ناگهانیش نفس هردوشون تو سینشون حبس شد
جونگ کوک نگاهی به تهیونگ کرد که بنظر وحشت زده میومد
تهیونگ آروم زمزمه کرد:
_یه بچه بود..جونگک کوک برای چند لحظه تو شوک بود
بعد با تعجب گفت:
_یه بچه!؟تهیونگ تند تند کمربند و در ماشین رو باز کرد و از ماشین خارج شد
جونگ کوک هم تهیونگ رو دنبال کرد
همراه بستن در ماشین داد زد
_یعنی چی یه بچه؟+من چه میدونم؟ یهو پرید جلو ماشین!
صدای عربده بچه کوچیکی که بنظر چهارساله بود گوش هردوشون رو اذیت کرد
پسربچه دوتا دستاش رو روی زانوش گذاشته بود و داشت با صدای بلندی گریه میکرد
تهیونگ سمتش دویید و جلوش زانو زد
+ هی کجات درد میکنه؟بچه هیچ توجهی بهش نکرد با صدای بلند تری شروع به گریه کرد
+یکم آرومتر گریه کن توروخدا، دارم میگم کجات درد میکنه؟
بازم هیچ جوابی نشنید
+آخه کری مگه!؟
جغله با توام!جونگ کوک آهی کشید و دستی روی شونه تهیونگ گذاشت
_برو کنار من آرومش میکنمجونگ کوک آروم موهای پسربچه رو نوازش کرد و اشکاش رو از روی گونه هاش پاک کرد
با صدای آرومی که بچرو نترسونه گفت:
_الان دیگه چیزی نیست، جات امنهبچه هقی کرد و با چشای گرد و براقش به جونگ کوک خیره شد
جونگ کوک لبخندی بهش زد
_میشه بهم بگی کجات درد میکنه؟
اگهنگی نمتونم خوبش کنمتهیونگ پوزخندی زد
+نکنه میخوای بوسش کنی؟جونگ کوک چشماشو تو حدقه چرخوند
_تو داشبورد یه جعبه چرمی قهوه ای هست
زحمت میکشی بیاریش؟تهیونگ کمی بی حرکت ایساد و بعد قدماشو به سمت ماشین بلند کرد
جونگ کوک پسربچه رو بلند کرد و سرشو روی شونش گذاشت
پسر کوچولو گونشو به شونه جونگ کوک تکیه داده بود و هر از گاهی آب دماغش رو بالا میکشیدکوله پشتی تهیونگ رو به پایین هل داد
پسربچه که به گفته خودش دو جول اسمش بود رو گذاشت رو صندلی_بزار زانوت رو ببینم
دو جول تو سکوت پاشو حرکت کوچیکی داد
زیاد زخمی نشده بود فقط یه خراش کوچیکتهیونگ به موقع ترمز کرده بود
جعبه چرمی تو دست تهیونگ بود. از داخلش چسب زخمی برداشت و رو زانوی دو جول زد
+چطوری انقدر باهاشون خوبی؟
_تو چطوری انقدر باهاشون بدی؟ کم مونده بچه غش کنه!
+من چمیدونم! تمام تلاشم رو کردم ولی خودش هی گریه میکرد
با بغض دوباره دو جول جونگ کوک به صدا اومد
_باشه باشه فهمیدیم فقط الان حرف نزن بزور آروم شدهتهیونگ قیافه پوکری به خودش گرفت و جای دیگه ای رو نگاه کرد
_دو جول اینجا خودت تنهایی؟
دو جول آروم سرشو بالا پایین کرد و هوم کیونی گفت
_چرا تنها اینجایی؟
_میخواستم واسه بابام و خودم کلوچه بخرم
_مامان بابات کجان؟
×خونمون
_میدونی خونتون کجاست؟
دو جول آدرس آشنایی رو گفت
جونگ کوک با دیدن دو جول که اسم خیابونا و ادرس رو خیلی خوب گفت لبخندی از هوش بچه رو لباش نقش بست
+جونگ کوک
_دو جول تو خیلی خوب اسم خیابونا رو بلدی
×اوهوم مامانم یادم داده که اگه گم شدم بتونم راه خونرو پیدا کنم
+جونگ کوک
×اووه مامانت خیلی ادم باهوشیه
+جونگ کوک!
_چیه؟! نمیبینی دارم با بچه حرف میزنم؟
+درد! این آدرس خونه مین یونگی رو گفت!
_چی؟
+این_یه_وجبی_آدرس_خونه_مین_یونگی_ رو_گفت!
جونگ کوک چند ثانیه غرق افکارش شد
بعد سمت دو جول برگشت و گفت:
+دو جول فامیلیت چیه؟× مین دو جول
T-T-T-T-T-T-T-T-T-T-T-T
حتی به هزار کلمه هم نرسید..
به درک
760
![](https://img.wattpad.com/cover/283209107-288-k155365.jpg)
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...