part 39 snow

2.5K 453 129
                                    

بعد از صدای گلوله صدای خنده های عجوزه شنیده شد
÷ فکر کردین میتونین من رو دستگیر کنین؟!
برین عقب! وگرنه دوباره شلیک‌ میکنم!!

جونگکوک و تهیونگ آروم آروم متوجه قضیه میشدن

میوکی دستش به تفنگی رسیده بود
و داشت با اون از خودش محافظت میکرد

بی خبر از اتفاقات بیرون جونگکوک حلقه دستاش رو دور تهیونگ تنگ تر کرد

در به آرومی باز شد که باعث غافلگیری هردوشون شد

جونکوک تهیونگ‌ رو به پشت سرش هل داد و با بدنش سعی در درست کردن سپری برای محافظت از تهیونگ بود

در کامل باز شد و چهره آشنایی در چهارچوب در قرار گرفت

تهیونگ که از بالای شونه جونگکوک شاهد وقایع بود با صدای رسایی گفت:
+مامان!

خندید و بلند شد

جونگکوک هم نفس راحتی کشید و به دیوار پشت سرش تکیه داد

سونگ هی همراه با پلیسا اومده بود

تهیونگ با خوشحالی سمت مادرش قدم برداشت و اون رو در آغوشش گرفت

مادرش دستاش رو دور تهیونگ حلقه کرد و موهای فرزندش رو نوازش کرد

ثانیه ای نگذشته بود که تهیونگ‌ رو از آغوشش بیرون کشید و صورتش رو قاب گرفت
=حالت خوبه؟ آسیب که ندیدی؟

تهیونگ لبخندی زد و گفت:
+حالم خوبه مامان

مادرش دوباره تهیونگ رو در آغوشش کشید
در حالی که تهیونگ در آغوشش بود با نگاه خیره جونگکوک مواجه شد

به جونگکوک لبخند زد و گفت:
=تو حالت خوبه؟

جونگکوک بلافاصله جواب داد
_یکم خون دماغ شدم ولی خوبم

سونگ هی شونه تهیونگ رو گرفت و به سمت جونگکوک قدم برداشت

جونگکوک بلند شد

دست سونگ هی صورت جونگکوک رو نوازش کرد و بهش لبخند زد
بعد دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و گفت:
=همیشه سالم بمون باشه؟ سلامت توام به اندازه تهیونگ برا من مهمه

جونگکوک برای چند ثانیه پلک نزد
حس راحتی داشت و ناخودآگاه لبخند زد
شاید این کلماتی بود که باید از مادرش میشنید
اما بجاش داره از اون میشنوه

تهیونگ‌ با لبخند به هردوشون خیره بود

از آغوش مادرش کنار رفت و کنارشون ایستاد
+آوو مامان بدو بغلش کن

سونگ هی خنده صدا داری کرد و دستاش رو باز کرد
=میدونستی تهیونگ تاحالا از من نه نشنیده؟

جونگکوک با کمی تردید دستاش رو روی کمر سونگ هی گذاشت و خودش رو در آغوش اون غرق کرد

سونگ هی ضربه های آرومی به کمر جونگکوک میزد

FUCK YOU Where stories live. Discover now