بعد از صدای گلوله صدای خنده های عجوزه شنیده شد
÷ فکر کردین میتونین من رو دستگیر کنین؟!
برین عقب! وگرنه دوباره شلیک میکنم!!جونگکوک و تهیونگ آروم آروم متوجه قضیه میشدن
میوکی دستش به تفنگی رسیده بود
و داشت با اون از خودش محافظت میکردبی خبر از اتفاقات بیرون جونگکوک حلقه دستاش رو دور تهیونگ تنگ تر کرد
در به آرومی باز شد که باعث غافلگیری هردوشون شد
جونکوک تهیونگ رو به پشت سرش هل داد و با بدنش سعی در درست کردن سپری برای محافظت از تهیونگ بود
در کامل باز شد و چهره آشنایی در چهارچوب در قرار گرفت
تهیونگ که از بالای شونه جونگکوک شاهد وقایع بود با صدای رسایی گفت:
+مامان!خندید و بلند شد
جونگکوک هم نفس راحتی کشید و به دیوار پشت سرش تکیه داد
سونگ هی همراه با پلیسا اومده بود
تهیونگ با خوشحالی سمت مادرش قدم برداشت و اون رو در آغوشش گرفت
مادرش دستاش رو دور تهیونگ حلقه کرد و موهای فرزندش رو نوازش کرد
ثانیه ای نگذشته بود که تهیونگ رو از آغوشش بیرون کشید و صورتش رو قاب گرفت
=حالت خوبه؟ آسیب که ندیدی؟تهیونگ لبخندی زد و گفت:
+حالم خوبه مامانمادرش دوباره تهیونگ رو در آغوشش کشید
در حالی که تهیونگ در آغوشش بود با نگاه خیره جونگکوک مواجه شدبه جونگکوک لبخند زد و گفت:
=تو حالت خوبه؟جونگکوک بلافاصله جواب داد
_یکم خون دماغ شدم ولی خوبمسونگ هی شونه تهیونگ رو گرفت و به سمت جونگکوک قدم برداشت
جونگکوک بلند شد
دست سونگ هی صورت جونگکوک رو نوازش کرد و بهش لبخند زد
بعد دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و گفت:
=همیشه سالم بمون باشه؟ سلامت توام به اندازه تهیونگ برا من مهمهجونگکوک برای چند ثانیه پلک نزد
حس راحتی داشت و ناخودآگاه لبخند زد
شاید این کلماتی بود که باید از مادرش میشنید
اما بجاش داره از اون میشنوهتهیونگ با لبخند به هردوشون خیره بود
از آغوش مادرش کنار رفت و کنارشون ایستاد
+آوو مامان بدو بغلش کنسونگ هی خنده صدا داری کرد و دستاش رو باز کرد
=میدونستی تهیونگ تاحالا از من نه نشنیده؟جونگکوک با کمی تردید دستاش رو روی کمر سونگ هی گذاشت و خودش رو در آغوش اون غرق کرد
سونگ هی ضربه های آرومی به کمر جونگکوک میزد
YOU ARE READING
FUCK YOU
Fanfiction_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...