با ورودش و دیدن بکهیون که مشغول تماشای سریالش بود سمتش رفت، کیفش رو روی کاناپه پرت کرد.
بکهیون بدون اینکه سرش رو سمتش برگردونه گاز بزرگی از سیبش زد و همونطور که مشغول خوردنش بود گفت:
+ سلام ددی... دیر اومدی تنهایی شام خوردم.
چانیول نگاه گذرایی بهش انداخت و تذکر داد:
- ساعت از نه گذشته... فردا دادگاه دارم و امشب باید زود بخوابیم، خاموشش کن و زود بیا توی اتاق.
منتظر جواب نموند و سمت اتاقش رفت، باید برای آخرین بار مدارک و پرونده رو بررسی میکرد.
با دیدن میز که چیزی روش نبود متعجب نگاهش رو توی اتاق چرخوند و با ندیدن پوشه اخم شکل گرفته روی صورتش غلیظتر شد.
بیتوجه به ورود بکهیون شروع به گشتن کشوها کرد و با ندیدن چیزی که میخواست آخرین کشو رو با شدت بست و باعث شد بکهیون از صدای بلندش وحشتزده توی خودش جمع بشه، نگاه عصبیش روی بکهیون ثابت شد.
- امروز بستهای نیاوردن؟
بکهیون به سرعت جواب داد:
+ نه... من هیچی تحویل نگرفتم.
چانیول عصبی کراواتش رو شل کرد و تلفنش رو از جیبش بیرون کشید، بعد از چند بوق صدای آجوما توی گوشش پیچید.
_ بله آقا؟
- قرار بود امروز یه بستهی مهم به دستم برسه، تحویلشون نگرفتی؟
_ گرفتم آقا... یه پوشه زرد بود که پسرتون ازم گرفتن و گفتن خودشون میذارن روی میزتون، حتی تأکید کردم که خیلی مهمه و مراقب باشن.
چانیول عصبی به چهرهی نگران و متعجب بکهیون زل زد و به مکالمهش ادامه داد:
- آجوما... فردا یه دادگاه مهم دارم و این مدارکو باید ارائه بدم خوب فکر کن، مطمئنی؟
پوزخند شکل گرفته روی صورت زن پررنگتر شد و با قاطعیت جواب داد:
_ مطمئنم آقای پارک... اون پوشه رو بکهیون ازم گرفت و گفت روی میزتون میذاره.
بدون اینکه نگاهش رو از بکهیون بگیره تماس رو قطع و گوشی رو روی تخت پرت کرد.
بکهیون با نگرانی به چهرهی عصبیش نگاه کرد.
+ ددی؟ چیزی شده؟
چانیول بدون اینکه جلوی نفسای عصبیش رو بگیره جواب داد:
- بکهیون... مطمئنی امروز چیزی برای من نیومده؟
بکهیون گیج از رفتارش به آرومی سرش رو تکون داد.
+ مطمئنم ددی... من چیزی تحویل نگرفتم.
چانیول کراواتش رو باز کرد، همونطور که سمت تخت میرفت و دکمههای سرآستینش رو باز میکرد گفت:
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...