❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 15

169 50 1
                                    

با ورودش و دیدن بکهیون که مشغول تماشای سریالش بود سمتش رفت، کیفش رو روی کاناپه پرت کرد.

بکهیون بدون اینکه سرش رو سمتش برگردونه گاز بزرگی از سیبش زد و همون‌طور که مشغول خوردنش بود گفت:

+ سلام ددی... دیر اومدی تنهایی شام خوردم.

چانیول نگاه گذرایی بهش انداخت و تذکر داد:

- ساعت از نه گذشته... فردا دادگاه دارم و امشب باید زود بخوابیم، خاموشش کن و زود بیا توی اتاق.

منتظر جواب نموند و سمت اتاقش رفت، باید برای آخرین بار مدارک و پرونده رو بررسی میکرد.

با دیدن میز که چیزی روش نبود متعجب نگاهش رو توی اتاق چرخوند و با ندیدن پوشه اخم شکل گرفته روی صورتش غلیظ‌تر شد.

بی‌توجه به ورود بکهیون شروع به گشتن کشوها کرد و با ندیدن چیزی که میخواست آخرین کشو رو با شدت بست و باعث شد بکهیون از صدای بلندش وحشت‌زده توی خودش جمع بشه، نگاه عصبیش روی بکهیون ثابت شد.

- امروز بسته‌ای نیاوردن؟

بکهیون به سرعت جواب داد:

+ نه... من هیچی تحویل نگرفتم.

چانیول عصبی کراواتش رو شل کرد و تلفنش رو از جیبش بیرون کشید، بعد از چند بوق صدای آجوما توی گوشش پیچید.

_ بله آقا؟

- قرار بود امروز یه بسته‌ی مهم به دستم برسه، تحویلشون نگرفتی؟

_ گرفتم آقا... یه پوشه زرد بود که پسرتون ازم گرفتن و گفتن خودشون میذارن روی میزتون، حتی تأکید کردم که خیلی مهمه و مراقب باشن.

چانیول عصبی به چهره‌ی نگران و متعجب بکهیون زل زد و به مکالمه‌ش ادامه داد:

- آجوما... فردا یه دادگاه مهم دارم و این مدارکو باید ارائه بدم خوب فکر کن، مطمئنی؟

پوزخند شکل گرفته روی صورت زن پررنگ‌تر شد و با قاطعیت جواب داد:

_ مطمئنم آقای پارک... اون پوشه رو بکهیون ازم گرفت و گفت روی میزتون میذاره.

بدون اینکه نگاهش رو از بکهیون بگیره تماس رو قطع و گوشی رو روی تخت پرت کرد.

بکهیون با نگرانی به چهره‌ی عصبیش نگاه کرد.

+ ددی؟ چیزی شده؟

چانیول بدون اینکه جلوی نفسای عصبیش رو بگیره جواب داد:

- بکهیون... مطمئنی امروز چیزی برای من نیومده؟

بکهیون گیج از رفتارش به آرومی سرش رو تکون داد.

+ مطمئنم ددی... من چیزی تحویل نگرفتم.

چانیول کراواتش رو باز کرد، همون‌طور که سمت تخت میرفت و دکمه‌های سرآستینش رو باز میکرد گفت:

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now