❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 40

157 43 0
                                    

با لبخندی که از روی لباش کنار نمیرفت با لوهان تماس گرفت و طولی نکشید تا لوهان درحالی‌که خمیازه میکشید از هتل بیرون بیاد و بکهیون رو جلوی در ملاقات کنه.

- فاک یو بکهیون... خواب نداری؟

+ اتفاقا شب پرکاری رو با ددیم گذروندم.

بکهیون با لبخند شیطونی گفت و لوهان دستش رو روی دهنش گذاشت، باور نمیکرد بکهیون انقدر راحت درباره‌ی رابطه‌ی دیشبش حرف بزنه درحالی‌که هیچ‌وقت راضی نبود چیزی از روابطشون بگه.

+ اما نتونستم از این ماشین بگذرم.

با اتمام جمله‌ش لوهان که تازه متوجه وجود ماشین شده بود نگاهش رو بهش داد و طولی نکشید صدای جیغ‌هاش لبخند بکهیون رو پررنگ‌تر کنه.

- وای پسر... این واقعا یه مازراتیه؟

+ لعنت بهش دقیقا خودشه... زودباش سوار شو.

به محض سوار شدن دوباره جیغ‌های لوهان شروع شده بود و بکهیون با خودش فکر میکرد حتی این ماشین هم براش کافی نیست و هیچ چیز نمیتونست روحش رو ارضا کنه.

- زود باش... باید بریم تمام ججو رو ببینیم.

لوهان با اشتیاق گفت و بکهیون سرش رو تکون داد.

......

بعد از سواری با ماشینی که تونسته بود کمی خوشحالش کنه حالا پشت میزی پر از خوراکی و نزدیک ساحل نشسته بود و به صحبتای چانیول و کریس گوش میداد، لوهان علاقه‌ای به بحث نشون نمیداد اما بکهیون دوست داشت بدونه، حالا که قدم اول رو درست برداشته بود میخواست بقیه‌ی راه رو به بهترین شکل ممکن طی کنه و وکیلی مثل ددیش بشه... همون‌طور قدرتمند و خیره‌کننده!

- سهون؟ چرا قیافه‌ت این‌طوریه؟

با دنبال کردن رد نگاه لوهان به سهونی رسید که چشماش پف کرده بودن و اخمای توی هم رفته‌ش نشون میداد که چقدر سردرد داره با این حال اهمیتی نداد و نگاهش رو ازش گرفت و به چانیولی داد که همچنان مشغول صحبت کردن بود و خبر نداشت که چطور نگاه خیره‌ش حواس چانیول رو پرت میکنه!

با قرار گرفتن سهون پشت میز لوهان با نگرانی بهش خیره شد و گفت:

- خوبی؟ چیزی میخوری؟

سهون بدون اینکه نگاهش کنه سرش رو تکون داد، خودش رو لعنت میکرد که دیشب مست کرده بود و حالا نمیتونست از تعطیلاتش همراه بکهیون لذت ببره.

زیر چشمی نگاهی به بکهیون انداخت، چرا نگاهش نمیکرد؟

یعنی دردش هیچ اهمیتی برای بکهیون نداشت؟

چرا باید این عشق یک‌طرفه‌ی لعنتی رو تجربه میکرد؟ عشقی که بود و نبودش درد بود و درد...

با عصبانیت بلند شد و سمت ساحل راه افتاد و قبل از اینکه داخل آب بره تیشرت مشکی رنگش رو درآورد، لوهان بدون اینکه بخواد، به صورت ناخوداگاه بلند شد و مسیر رفتنش رو دنبال کرد، به‌هرحال نمیتونست سهون رو با اون حالش تنها بذاره. با رسیدن به ساحل مردد نگاهی به سهون که با بالاتنه‌ی برهنه شنا میکرد انداخت و بعد از قورت دادن بزاقش تیشرت سبز رنگش رو دراورد و وارد آب شد.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now