با صدای زنگ چشماش رو باز کرد و با دیدن بکهیون که بهش چسبیده بود، به آرومی از خودش جداش کرد.
+ ددی کیه؟
بکهیون درحالیکه یک چشمش رو باز کرده بود، با صدای خوابالودش گفت و بعدش مثل یه بچه گربهی سفید شروع به مالیدن چشماش کرد.
- بذار ببینم کیه.
چانیول رفت و بعد از گذشت چند ثانیه به اتاق برگشت.
- پدر و مادرم و مینیانگ.
+ چی؟
بکهیون با تعجب پرسید و به سرعت از تخت بیرون پرید و بیتوجه به درد کمی که هنوز حسش میکرد سمت اتاقش دوید، چانیول پشت سرش رفت تا ببینه دلیل این عجله چیه و دقیقا چی توی سر کوچولوش میگذره.
بکهیون روی تختش پرید، دست و پاش رو باز کرد و چند بار حرکات پروانهای رو تکرار کرد و بعد از مطمئن شدن از بهم ریختگی تختش بلند شد و به سرعت سمت سرویس بهداشتی راه افتاد.
- چرا تختو بهم ریختی؟
چانیول فریاد زد و بکهیون هم متقابلا برای اینکه صداش رو به ددیش برسونه فریاد زد:
+ اینجوری نمیفهمن باهم میخوابیم.
- خب بفهمن، کجای دنیا اشکال داره پدری با پسرش بخوابه؟!
با شنیدن صدای چانیول سری تکون داد، کجای دنیا پدری با پسرش رابطه داشت؟
جلوی در ایستاده بودن و بکهیون با اضطراب به مسیر اومدنشون نگاه میکرد، یعنی ممکن بود کاملا پذیرفته باشنش؟
یا نه بازم قرار بود خودش رو کنترل و از نگاههای تیزشون فرار کنه؟
با رسیدنشون به سرعت جلو رفت و دستش رو جلو برد اما برخلاف انتظارش به سرعت توی بغل مردی که حتی بوی ددیش رو هم میداد، فرو رفت.
بعد از پدربزرگش نوبت این بود که توی بغل مادربزرگش فرو بره و ناخوداگاه یاد مادرش بیفته.
+ خوش اومدین.
بکهیون همونطور که دست مینیانگ رو میفشرد رو به آقا و خانم پارک گفت و لبخندی زد.
_ فکر کنم این سومین باره که توی این سالها به خونهی چانیول میایم، البته این بار فقط به خاطر تو اومدیم بکهیون.
بکهیون با لبخند بزرگی بهشون نگاه کرد و مینیانگ بلافاصله دستش رو کشید و گفت:
- اتاقتو نشونم میدی؟
بکهیون لبخندی زد و بعد از نیم نگاهی به چهرهی آروم ددیش مینیانگ رو سمت اتاقش راهنمایی کرد.
- سلیقهی خوبی داری بکی.
مینیانگ بعد از زیر و رو کردن اتاق بکهیون و سرک کشیدن به همه جاش گفت.
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...