❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 31

169 56 0
                                    

دوباره چانیول خودش کراواتش رو بسته بود و باز هم بکهیون عصبی به مسیر رفتنش نگاه میکرد. حتی نزدیک شدن بکهیون به مرگ نرم‌ترش نکرده بود و این بار بکهیون به جای بغض کردن عصبی مشتش رو فشار میداد.

جو مدرسه زیادی متفاوت بود و همه با دیدنش پچ پچ میکردن. حتی مین مین نزدیکش نشد و وقتی نزدیک کلاسش رسید دست سهون دور گردنش قرار گرفت و درحالی‌که باهم وارد کلاس میشدن سرخوش پرسید:

- هی بک... حالت خوب شد؟

بکهیون بی‌حال سرش رو تکون داد و وقتی نشستن متوجه جای خالی سومی شد، سهون با دیدن نگاه خیره‌ش توضیح داد:

- همه فهمیدن سومی این کارو کرده... پدرت با خانواده‌ش حرف زده!

بکهیون متعجب نگاهش کرد و پرسید:

+ حتی ددیم برای منم تعریف نکرده تو از کجا میدونی؟

سهون چشمکی زد و با شیطنت جواب داد:

- منم آدمای خودمو دارم بک... هیچ اتفاقی از چشمم دور نمیمونه.

بکهیون که کمی کنجکاو شده بود سمتش خم شد.

+ خب؟ چی شده؟

- گفته که نمیدونسته شنا بلد نیستی و از قصد هُلت نداده ولی مطمئنم خانواده‌ت اجازه نمیدن دوباره به این مدرسه برگرده!

بکهیون نفس عمیقی کشید و زمزمه کرد:

+ مهم نیست.

با فکر اینکه ددیش چیزی براش تعریف نکرده دستش رو مشت کرد و به سهون نگاه کرد.

+ امروز نمیخوام زود برم خونه.

سهون هیجان‌زده جواب داد:

- میخوای خوش بگذرونیم؟

بکهیون سرش رو تکون داد و برای لوهان متنی فرستاد.

"جلوی مدرسه‌ت منتظر بمون... میخوایم امروزو خوش بگذرونیم تا منو ببخشی لو"

......

- لعنتی... هوا خیلی سرده.

درحالی‌که توی شالگردنش نفس میکشید گفت و همراه بقیه که از مدرسه خارج میشدن راه میرفت. هنوز به ورودی نرسیده بود که صدایی باعث شد بچه‌ها هیجان‌زده سمت منبع صدا بدوَن و وقتی از بین جمعیت عبور کرد شوکه به موتورسیکلت بزرگ مشکی رنگ و دو سرنشینش خیره شد، این شوخی بود؟

چطور یکی از گرون‌ترین موتورسیکلتای دنیا جلوی مدرسشون بود و اون دونفر که با کلاه کاسکتای مشکی بهش زل زده بودن دقیقا اینجا چی‌کار داشتن؟

بین صدای پچ پچ دانش‌آموزهای مدرسه صدای بکهیون باعث شد شوکه به اطرافش سرک بکشه.

+ هی لوهان!

کمی اطراف رو نگاه کرد و وقتی بکهیون از موتور پیاده شد و کلاهش رو درآورد لوهان بی‌اختیار داد زد:

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now