دوباره چانیول خودش کراواتش رو بسته بود و باز هم بکهیون عصبی به مسیر رفتنش نگاه میکرد. حتی نزدیک شدن بکهیون به مرگ نرمترش نکرده بود و این بار بکهیون به جای بغض کردن عصبی مشتش رو فشار میداد.
جو مدرسه زیادی متفاوت بود و همه با دیدنش پچ پچ میکردن. حتی مین مین نزدیکش نشد و وقتی نزدیک کلاسش رسید دست سهون دور گردنش قرار گرفت و درحالیکه باهم وارد کلاس میشدن سرخوش پرسید:
- هی بک... حالت خوب شد؟
بکهیون بیحال سرش رو تکون داد و وقتی نشستن متوجه جای خالی سومی شد، سهون با دیدن نگاه خیرهش توضیح داد:
- همه فهمیدن سومی این کارو کرده... پدرت با خانوادهش حرف زده!
بکهیون متعجب نگاهش کرد و پرسید:
+ حتی ددیم برای منم تعریف نکرده تو از کجا میدونی؟
سهون چشمکی زد و با شیطنت جواب داد:
- منم آدمای خودمو دارم بک... هیچ اتفاقی از چشمم دور نمیمونه.
بکهیون که کمی کنجکاو شده بود سمتش خم شد.
+ خب؟ چی شده؟
- گفته که نمیدونسته شنا بلد نیستی و از قصد هُلت نداده ولی مطمئنم خانوادهت اجازه نمیدن دوباره به این مدرسه برگرده!
بکهیون نفس عمیقی کشید و زمزمه کرد:
+ مهم نیست.
با فکر اینکه ددیش چیزی براش تعریف نکرده دستش رو مشت کرد و به سهون نگاه کرد.
+ امروز نمیخوام زود برم خونه.
سهون هیجانزده جواب داد:
- میخوای خوش بگذرونیم؟
بکهیون سرش رو تکون داد و برای لوهان متنی فرستاد.
"جلوی مدرسهت منتظر بمون... میخوایم امروزو خوش بگذرونیم تا منو ببخشی لو"
......
- لعنتی... هوا خیلی سرده.
درحالیکه توی شالگردنش نفس میکشید گفت و همراه بقیه که از مدرسه خارج میشدن راه میرفت. هنوز به ورودی نرسیده بود که صدایی باعث شد بچهها هیجانزده سمت منبع صدا بدوَن و وقتی از بین جمعیت عبور کرد شوکه به موتورسیکلت بزرگ مشکی رنگ و دو سرنشینش خیره شد، این شوخی بود؟
چطور یکی از گرونترین موتورسیکلتای دنیا جلوی مدرسشون بود و اون دونفر که با کلاه کاسکتای مشکی بهش زل زده بودن دقیقا اینجا چیکار داشتن؟
بین صدای پچ پچ دانشآموزهای مدرسه صدای بکهیون باعث شد شوکه به اطرافش سرک بکشه.
+ هی لوهان!
کمی اطراف رو نگاه کرد و وقتی بکهیون از موتور پیاده شد و کلاهش رو درآورد لوهان بیاختیار داد زد:
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...